يکشنبه ۴ آذر
لالایی شعری از آذرخش
از دفتر ترانههای دلتنگی نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۳۶ شماره ثبت ۴۴۱۶۵
بازدید : ۵۷۶ | نظرات : ۱۵
|
|
بخواب آروم بگیر امشب
لالایی عشق خاموشم
لالایی لایی دلبندم
تو اینجایی تو آغوشم
اگرچه رفتی از اینجا
برات لالایی می خونم
کنارم نیستی اما من
پیشت همیشه میمونم
لالایی کودک نازم
توی گهواره خوابیدی
یا شاید توی این آشوب
زیر خمپاره خوابیدی
یا شایدگشنته بازم
لالایی طفل شیرینم
کجایی حاضره شیرت
کجایی من نمیبینم
توی ویرونهی این جنگ
تو سهم دشمنم بودی
چرا پرپر شدی ای وای
تو که تو دامنم بودی
ولی نه، تو همینجایی
بغل کردم تو رو انگار
بیا که خستهای جونم
توی گهوارهای انگار
صدای شلیک هر تیر
صدای توپ و خمپاره
منویاد تو میندازه
با جسم تیکه و پاره
لالایی دست کوچیکت
چرا بی روح و بی رنگه
چرا پاهات همش سرده
تنت انگار مث سنگه
بیدار شو آهوی مادر
چشای نازتو وا کن
نگاه کن مادرت اینجاست
به خنده لبهاتو وا کن
خدایا کیتموم میشه
همه بیرحمی دنیا
چرا لبخند و آرامش
شده دیگه مث رویا
یه جای کار می لنگه
خدا شاید حواسش نیست
شاید گم کرده اینجا رو
کهردی از تماسش نیست
ولی نه، داره میبینه
خدا هر شب دلش اینجاست
تموم عرش میلرزه
از این داغی که اون بالاست
خدا از جنگ دلگیره
دلش از غصه لبریزه
برای مردم این شهر
خدا هم اشک میریزه
لالایی دلخوشی من
بخواب آروم بگیر امشب
برات دیگه تمومه جنگ
بخواب آروم بگیر امشب
چه زود از دست من رفتی
نمیدونم، نمیدونم
تو این ویرونه بعد از تو
چطوری زنده میمونم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.