سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        باور

        شعری از

        عباس بر آبادی

        از دفتر رویش نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۰ ۰۸:۵۶ شماره ثبت ۴۲۰۴
          بازدید : ۱۰۷۲   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عباس بر آبادی


        با خود گفتم
        بعد از این همه دلتنگی
        میشود ماند
        میشود حجم داد
        فکری را که در ان تکرار
        آخرین مرحله زایش ان پاک بلند است

        می شود شست
         ژرفایی مبهم را با لبخند
        میشود صبح زود بیدار شد
        به یک گنگ خیال آلود گفت سلام
        بعد شنید که جوابی دور
        غلغلک می دهد خاطره را

        می شود
        هر کجا سایه ای هست
        چند درخت ،
         رختهای کودکی را آویزان کرد
         بازی کرد

        می شود
        بعد یک لحظه تماشا به عقب
         دلتنگ شد
        به ان راز عجیب
        که در  باور یک لحظه نگاه می روید

        می شود رفت سر یک کوه
        در یک صحن مقدس
        زیر یک تاک نشست
        یک عمر قرآن خواند
        شعر از بر کرد

        می شود
         شاید رفت به گورستان
        پای یک قبر
        که گم در یک قرن سکوت است انگار
        نوشت دلتنگم

        میشود گفت
        در سادگی یک لبخند
        عشق تلاقی دارد با عبور از منطق سرد پدر


        می شود باور کرد
        بی فلسفه گفت مادر عاقبت مرگ را می داند
        هر روز صبح دل تنگ اذان است
        دل تنگ نماز
        رو به ترک دائم یک معصیت تکراری

        می شود اما
        آیا
        باور کرد
        باور داشت

        می نشینم بی لبخند 
        ضربدری محو روی دستم می خندد
         با خود گفتم
        تولدت  نزدیک است
        کار تو نیست
        که در این همه باور ، فریاد شوی
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7