به نامت خدايا كه تو حاجبي
زنامحرمانت ولي غايبي
به نامت نمايم بپا دفتري
خدايي كه دادي به من سروري
نمودم دگر همسرايي بجا
الهي كه باشد زهرجا بپا
حجابي كه گاهي به دل ريشه زد
نقابي كه گاهي به انديشه زد
حجابي كه برتر ز صد گوهراست
هماني كه در نزدپيغمبراست
حجابي كه پوشش نباشدخدا
به چشمم زبانم وجودم دعا!
كه گويد كه پوشش بگيرد مرا
بگويم كه دارد زدشمن رها
برايم بدارد بسي راحتي
ندارم دگرهيچ جا وحشتي
حجابي كه دارد مرا بس قوي
به پاكي نمايد مرامنجلي
زناني كه زيبا ولي با خدا
زنامحرمانن زمحرم جدا
كه زيبا نبايدگردد رها
كه بي بندباري به دارد بلا
خدايي كه پوشش به من مي دهد
همويي كه عشقش مرا مي خرد
زناپاك بودن چه دارم غمي
زماني كه من رابه پاكي بري
نگويم كه چادرملاكش بود
ولي سمبلي ازبرايش بود
حجابي كه از دل برآيد دگر
نشاند به جانت عزيزم قمر
عفافت حجابت نگاهت صنم
بخواهد كه شيطان باشد به غم
حجابت به جسمت جلا عاقبت
رهاند تو را از بلا آخرت
چرابي حجابي چرا كا هلي؟
كه پوشش بداري ولي ظاهري!