يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مسعود ولی عرب(آرمان ایرانشهر)
آخرین اشعار ناب مسعود ولی عرب(آرمان ایرانشهر)
|
کاوه ای دیگر در کار نیست
خیز
درفشی از چرم برآویز
کجاست
آن بزرگمهر ارجمند
کو کجاست ؟ سهراب
نوشین لب زیبای دوران ها
که یغما برد
چرخ گردون هستی اش را
و ما نیز
بسآن او به نوش دارو
محتاج
کجاست؟
آن شهزاده رویین تن بی باک ایرانشهر
کز دیدارش رعشه می افتاد
بر لشکر دشمن
گر چه او دیده ها را بست
در آغوش اشو زرتشت
و صد افسوس
به نیرنگ سمیرغ پیری
بوسه زد بر خاک
کجاست آن آهنگر مسکین ایرانشهر
که با اهرمن
همان بیداد ضحاک
کآن مشوش پیکر و تندیس
می جنگید
او نخستین بود و من
واپسین «امید»
در عرصه تدریس
کاو آنچنان بود پاک و نیک
چون فریدون
فر ایزدیش همراه
و امروز نوباوگان ایرانشهر
بر سر تربتش فریاد
بر نمیدارند هیس!
کآو از بندگان اهورائی بود
بس خوشرو بس مَهرو
چون خسرو خوبان
که در افسانه هامان
غزل می خواند
امروز ، تو گویی او
از یاد ها رفته است
یا چون امیر عادلی
در کوچه های نشابور
لب فرو بسته است ؟!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.