چهارشنبه ۳۰ آبان
غرور زخمی شعری از مهناز چالاکی
از دفتر از حنجره تا پنجره نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۰ ۱۳:۵۴ شماره ثبت ۳۹۰۶
بازدید : ۱۷۱۷ | نظرات : ۲۳
|
آخرین اشعار ناب مهناز چالاکی
|
گريه مي كني
چشمانت ، وسعت باران را در مي يابد
و آسمان غرور زخمي ات
آتش مي گيرد
ستاره ها
يكي يكي سقوط مي كنند و
منظومه عريان مي شود
اما
درست يادم نيست
آسمان توقف كرده است
يا خورشيد هنوز مي سوزد
ويا
پرندگان حرمت پروازشان را
از خاطر برده اند
انكار نمي كنم
تقصير تو نبود
من هميشه دستم را گم مي كنم
آنقدر كه بخاطر رسيدن به كوه
ديوار اتاق
خودش را به سرم مي كوبد
اكنون من مانده ام و
آوار يك ديوار موهوم
كجاست
تا برخيزم
آه....
دوباره پلك هايت را بتكان
خواب را پس بزن
قلم بردار
وروي تمام سادگي هايم خطي بكش
براي شكستن من
نيازي به فرياد سكوت نيست
مرا دوباره بخوان
بگذار آرام بگيرم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.