انتهای آرزوی من هیچگاه در اتاق های در بسته ی هتل کوبورگ رقم نخواهد خورد...
ونه در لوزان و نه درژنو ...
من بر سر ناز نگاه مردم سرزمینم ...
بر سر خیره چشمان دوخته شدشان بر انحنای در ...
برسر پینه دستان پدران و اضطراب قلب مادران سرزمینم...
بر سر میز
مذاکره نمینشینم..
من عشق های بلوکه شده را نمیفهمم...
من اصلا نگاه های سرد " اومانو" را نمیفهم ...
و خنده های تلخ آقای "کری " را هم...
2
اما من آقای "ظریف" را خوب میفهمم
من هسته را میفهمم
اتم را میفهمم
اورانیم را میفهمم
سانتریفیوژ را میفهمم
آب سنگین را میفهمم....
و باورکن
خط فقر را هم خوب میفهمم
زیر خط فقر را هم میفهمم
روی خط فقر را هم میفهفمم
دستهای پشت خط فقر را هم میفهمم...
مادری که برای برای یک لقمه نان ،تن میدهد ..... را خوب میفهمم
عرق سرد شرمندگی یک پدر را خوب میفهمم...
سهمیه بندی را میفهمم
تورم را میفهمم
سفره خالی را خوب میفهم
دهک آخر را خوب میفهم...
دهک اول را هم ...
و درد را خوب میفهمم...
و بدان که "تحریم" را هم خوب میفهمم...
3
اما
هزار بار دگر هم میگویم:
انتهای آرزوی سرزمین من
هیچگاه در اتاق های در بسته هتل کوبورگ رقم نخواهد خورد...
انتهای آرزوی ها
فقط
در سرزمین مادریم رقم خواهد خورد...