دوشنبه ۵ آذر
غلاف شعری از جعفر جمشیدیان تهرانی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۴۰ شماره ثبت ۳۷۳۴۱
بازدید : ۳۴۴ | نظرات : ۴۳
|
دفاتر شعر جعفر جمشیدیان تهرانی
آخرین اشعار ناب جعفر جمشیدیان تهرانی
|
هر آنچه بود در افکار یا که تدبیرم
به کار رفت که تنها ز عشق تو میرم
مکن پریش تو این حلقه های گیسو را
غنیمتی است که آنها شده است زنجیرم
زمانه راه فراقم رقم بزد ای دوست
چه بایدم، که چنین گشته است تقدیرم
نگاه من چو در آئینه رخت افتاد
نشان خویش بدیدم، که واقعا پیرم
مکن ملامت من را در این سرِِ پیری
اسیر عشق تو گشتم چه هست تقصیرم
ترا به قاب دل خویش کرده ام محبوس
نکرده ای تو به قابی ز چوب تصویرم
مبین که پیش تو سر را فرو کنم، ای دوست
در این قیامت جنگل هنوز هم شیرم
سری ز درد بدارم ز بس در اندو ه است
دلی به سینه ندارم، همیشه دلگیرم
بیا رهانم از این مرکز پر از آشوب
محاط خدعه و نیرنگ هم که تزویرم
مکن تو جنگ، نفس ده به من، مسیحا دم
برای صلح نمودم غلاف شمشیرم
قلم بگشه مرا دوست این زمان،گر چه
کنم ممیزی افکار بعد تقریرم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.