سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        کوچه بن بست

        شعری از

        عباس یزدی (طوفان)

        از دفتر یادها نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ تير ۱۳۹۰ ۰۲:۲۸ شماره ثبت ۳۶۴۱
          بازدید : ۹۵۹   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عباس یزدی (طوفان)
        آخرین اشعار ناب عباس یزدی (طوفان)

        غروبی ممتد
        . کوچه ای بن بست
        من ازین ویرانسرا آمده ام
        . و همین جا ماندم
        به امید طلوع
        . پدرم قصهء شادی می گفت
        و به دل غم گواهی می داد
        به امید روزنی از ته کوچه
        . از همه کس تحمل کردم

        مرد پیر ته کوچه می گفت
        . که همین خان محل
        . کوچه را بن بست کرد
        پدر خان محل
        . سبزه ها را برکند
        . و به ما سنت خود را آموخت
        سنت سیزده بدرها سنت آتش و آتش بازی

        بابا پیره گفت به من:
        که منم زادهء این کویم
        اونروزا هم کوچه ها زشت بودند
        . اما بن بست نبود

        اونروزا هم خورشید نبود
        اما شب تاریک و سرد اینجور نبود

        بابا پیره از تو سفره نون خشکی برداشت
        . اونا با صفای قلبش خورد
        بابا پیره گفت به من :
        . که همین خان محل
        . صفای قلب را به من آموخته

        اون به من گفت: که تویی خاکی و پاک
        که تویی شرقی ما
        تویی و فقرا تحمل کردن
        . تویی و جنگ و فراموش کردن
        تویی از نژاد پاک تویی از شهر خدا

        بابا پیره اشکش تو چشماش حلقه زد
        دیگه اون هیچی نگفت
        . اما دستاش دستای پینه زده اش
        اما پاهاش که به شلواری کشاد راضی بود
        . اما قلبش همه چی رو گفت

        قصهء این کوچه را
        . قصهء اون کوچه را
        قصهء تمام کوچه های بن بست را

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        عباس یزدی (طوفان)

        ،

        طاها محبی (حزین)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3