چهارشنبه ۱۶ آبان
|
دفاتر شعر هادی (پیر شده ی بازیگوش)
آخرین اشعار ناب هادی (پیر شده ی بازیگوش)
|
آری؛
تو را می گویمت ای "دل"
ز خواب سنگین، ناز سحرگاهان، بیدار شو لطفن
تفکر را فرا خوانده،
وز او پرسش نما لطفن
که ساخت؟
چه ساخت؟
کجایی؟
چه خواست؟
چه میکنی؟
کجا روی؟.....
سئوالش پرس جوابش خواه
این که نشد کارت
همه یا خورده یا خوابی و یا مشغول دلبازی، هوس بازی
آیا..... برای این آمدی اینجا؟
تو را عقل است و اندیشه؛ و فرق است با گوسپندان
کمی لطفن تفکر کن
تفکر کن
و باز لطفن تفکر کن
تو که همه کارت شده بازی
کودکی بازی؛ جوانی باز، بازی
پیری هم بازی؟
بازی
باز، بازی
و باز هم، اینگونه همچنان بازی.....
بازی...!
بازی...!
بازی...؟
!!!!!!!!!!!!!!
آری؛
و هر چه جلو تر رویم، بازی پیچیده تر می شود؛
و من می ترسم.
می ترسم،! آنگونه که باید؛ گذر عمر، و زندگی را جدی نگیرم.
و روز قرار که فرا رسد، باز به بازی باشم؛ و هرگز ندانم که همه ی عمر
کارم بازی بوده است.
خداوندا.....!
مرا آگاه به حقیقت زندگی کن؛ تا دنیا بیش از این مرا به بازی نگیرد.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.