جمعه ۲ آذر
رویای شیراز ِ دلم شعری از احمد پناهنده
از دفتر نغمه ی دل نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ فروردين ۱۳۹۴ ۲۰:۱۲ شماره ثبت ۳۵۶۴۸
بازدید : ۳۰۸ | نظرات : ۲۹
|
آخرین اشعار ناب احمد پناهنده
|
رویای شیراز ِ دلم
خواب دیدم رفته بودم شهر ِ شیراز ِ دلم
خانه ی یارم گشودم راه، با پای ِ سرم
کوچه اش داخل شدم، رفتم کنار ِ خانه اش
در زدم، پرسید کیست؟ گفتم منم
گفت کیستی، این شب ِ تاریک را در می زنی؟
گفتم غربت نشینم، بی پناهم، بی کَسَم
گفت، چه می خواهی زمن، اینجا چرا در می زنی؟
گفتم، یارم، که در این خانه بود، آن دلبرم
گفت، کدام یار، نام او، نام خودت؟
گفتم افسانه بود در بازکن، من احمدم
گفت نام ِ من فسانه، تو کدامین احمدی
گفتم از من نپرس، من احمدم آن عاشقم
زیر لب گفت آه بگو بیشتر، کدامین احمدی
گفتم فالوده یادت هست، نگاه بودی مرا در دیده ام؟
گفت، فالوده؟ کجا، کی؟ یا کدامین دیده را بودم نگاه؟
گفتم آنوقت جوان بودی، خیابان ِ وکیل، در آن غروب دلکشم
گفت، آه احمد، تویی؟ تا حال کجا ها بوده ای کاکو جونم
گفتم آواره بودم در جهان، از عشق تو دیوانه بودم نرگسم
ناگهان در باز شد افسانه بود با آن نگاه در چشم ِ من
بر تنم آغوش گشود اشکش همه شست صورتم
آمدم او را ببوسم گرم، نوازش گردنش
ناگهان ساعت صدا داد، صبح شد باید بَرَم
احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
این دلسروده یا دلنوشته را در قالب شعری ارزیابی نکنید
بلکه دارم با خودم حرف می زنم آن هم در رویا
پس دریغم آمد که بخواهم در این دلسروده یا دلنوشته دستی ببرم
با سپاس
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.