سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        سبوی عشق

        شعری از

        نادر امینی ( امین

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۱۹:۰۷ شماره ثبت ۳۵۴۴۰
          بازدید : ۴۴۵   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نادر امینی ( امین
        آخرین اشعار ناب نادر امینی ( امین

        سبوی عشق
         
        • آبی بزن تو ای دوست بر دست و روی مویت
        • تن را بشوی در خاک تا خاک شود رویت
        • چون خاکسار بگشتی گل مال کن گلویت
        • آتش نگیرد آن روی چون خاک شد رویت
        • چون خاک شد در آتش، گل‌ها شوند شکوفا
        • زیرا که ازدل خاک گل‌ها شوند عطوفا
        • زینهار که خاک‌ها را بر مزبله نرانی
        • وینهار که در دل خاک هرزه علف نکاری
        • گاهی که خشک شود باغ در آستان رویش
        • آتش بجانش افتد در بوستان کویش
        • دیگر زخاک نبینی اکسیر تش نشانی
        • ازمزبله جهیده ست کوه آتشفشانی
        • آتشفشان چه باشد کز کوه زند به یک دم
        • در صورت است گدازه معنا شود گناهم
        • وقتی زمین به خشم شد از ذنب مردمانش
        • آتش فشان کند او در دل کوهستانش
        • جانا دمی بیاندیش در حال عشق بازان
        • بنگر چه ها که دیدی در عشق دلنوازان
        • رب جلیل ندا دادبر عاشق خلیلش
        • آنگه که نمرودیان آتش زدند کویش
        • گاه نبرد بیامد آماده نبرد شو
        • بر آستان کویش خاکسار چون درر شو
        • جنگی میان خاک و آتش برآمد اینک
        • رزم دو عنصر ضد آغاز شد هم اینک
        • گاهی به فتح خاک است گاهی به فتح آتش
        • گاهی به خاک مغلوب، آتش شود چو آتش
        • گاهی به خاک افتد خاکی میان آتش
        • چون مزبله شده ست خاک خاکی میان آتش
        • خاک از چه رو ظفر یافت هنگام جنگ جویی
        • آنگاه که خاک پاک شد در دامن سبویی
        • در مزبله نروید جز هرزه و هرزگی
        • کآتش بجانش افتد در نیزار شرزگی
        • خاک مطهران را آتش نیابد راهی
        • زیرا که خاک آن‌ها تطهیر شد به آبی
        • آب حیات دارند ازچشمه روانی
        • جویبارشان ز کوثر چشمه شده زمانی
        • گاهی که آ براهیم بشنید ندای ربش
        • با کوثر حیاتی شوئید ردای عجبش
        • آمد میان آتش بانگی زدش که ای نار
        • منم زخاک کوثر تویی پر از حقد ونار
        • منم که خاک او را بساغری گرفتند
        • فرشتگان کویش با نافه ای بشستند
        • تو از تبار ابلیس من از تبار آدم
        • تو سجده گاه خویشی منم زسجده آدم
        • فرشتگان به سجده در خاک‌ها دمیدند
        • شماری از خاکیان از خاک برجهیدند
        • شماری از خاکیان گریزانند زسجده
        • تبار افلاکیان چون پای بند به سجده
        • تباری از خاکیان از خاک بر جهیدند
        • ندیدند رویش گل بر خاک بر نهیدند
        • از خاک بر جهیدند بر خاک آرمیدند
        • ندیدند سجده گاهی بر خاک‌ها غنودند
        • نک گاه رویش گل از آتشی برون زد
        • خندان میان گل‌ها پرهام ۱ زخاک برون زد
        • نمرودیان چو آتش آتش زدند خود را
        • با سینه ای پر از کین زّنّار زدند خود را
        • نمرودر شگفت است از عنصر خاک ونار
        • راهی نجوید از نار کی خاک را کند نار
        • در نارند مخّلد جز نار نکردند ادراک
        • زیرا که ابلیسیان در نار بماندند مغاک
        • ابلیسیان چون نارند زآدمیان بیزارند
        • زیرا که آدم ازخاک، ابلیسیان در نارند
        • جانا نگر به گل‌ها گاهی که ابراهیم
        • در آتشی فرو شد با سینه ای پر ازبیم
        • ناگه ندا رسیدش کای بنده خلیلم
        • گل‌ها شوند شکوفا چون خاک شد دلیلم
        • ایمن شوی تو ازنار زیرا که خاک بودی
        • آتش به خاک نچربد چون خاکسار بودی
        • بر خاکیان پیام است چون خاکسار بگشتی
        • ایمن شود ز هر نار چون تاک پاک سرشتی
        • ازنار خلیل روئید چون گلهای خوشبو
        • آکنده شد جهانی با عطر یاس و شب بو
        • خوش گفته است رومی در نقد هر جمادی
        • خیزد از آن گیاهی بستر شود حیاتی
        • آب حیات آدم از نامی و جماد است
        • حیوان شود نتیجه راه فلک کدام است؟
        • هررهروی که منزل از منزل دل پوید
        • هر منزلش به سوی افلاکیان بپوید
        • افلاکیان به چرخش سوی ملک بگردند
        • جمعی به طوع و کرهی تسبیح وار بگردند
        • جمعی به طوع وکرهی زندیق وار بچرخند
        • جمعی زانطاکیه سنجیق وار بچرخند
        • شماری از ملائک در کار سرنوشت‌اند
        • شماری از خاکیان بیکاره و پلشت‌اند
        • جمع فرشتگانش میرا زخاک نوشند
        • برخی زمینیان هم میرا زتاک دوشند
        • جمع فرشتگانش برخاک سجده کردند
        • برخی زمینیان هم کرنش به خود نکردند
        • کرنش به خاک باشد کرنش به خود یارب
        • گویی که بستر ما شد سجده گاه یا رب
        • گفت سجده کن تو ای نار بر خاک آدم زیرا
        • سجده کنان توبینی جمع فرشتگان یرا
        • راز سجود آدم در خاک‌ها نهان شد
        • زیرا که خاک آدم درسجده ها عیان شد
        • افسوس کآدمی را آگه زخاک ناید
        • خاکش گواه خود شد سجده بر اوآید
        • چون سجده‌ها بکردی بر مهر ماه سیم بر
        • عطرش زنینوا شد خاکش زکربلا بر
        • مهری بکن مهیا بهر عبادت رب
        • خاک حسین بو کن بهر شفای هرتب
        • یارب کنان بگفتی بر درگه مربی
        • خاکش نجات بخشد از نار هر شرربی
        • چون خاک سجده کردی بر رب سجده کردی
        • خود را سجده کردی بر رب سجده کردی
        • این خود همان خاک است خاک ولای عشق است
        • این خود نه آن خود شد نمرود را سرشته است
        • عرفت (تشدید را) نفسی گفتش مولای مومنانم
        • عرفت (تشدید را) ربی فرمود کبرای مؤمنانم
        • این در قیاس آمد در کون لامکانی
        • آگه نشد آدم از قرب لامکانی
        • ابتر شده ست اینک شعر من از همی معر
        • یارب به‌حق مولا دستم بگیر تو از غیر
        • یارب به‌حق مولا رویم سیاه گشته
        • خاکم شده جهنم روزم تباه گشته
        • یارب به‌حق مولا دستم بگیر یارب
        • خاکم به نار رفته نارم بگیر یا رب
        • بردا سلاما گفتی آتش برید آمد
        • بردا سلاما گفتیم آتش زفیر آمد
        • بردا سلاما ازما ابلیس را خوش‌آمد
        • بردا سلاما ازتوتبلیس را بدآمد
        • آبی بزن تو ای دوست بر آستان کویش
        • ایمن شوی تو ازنار با جرعه سبویش
        • 1- پرهام معرب براهیم همان ابراهیم است
        •  
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4