شعر به دست آوردن عسل است
از لبان زهرآلود زندگی
(ویلیام روزنبت)
پناه می برم به شعر به لحظه ای که روشنم
به خلوت مقدسی که می گریزم از منم
به وسعت خوش خیال به آبی ترانه ها
دوبافه گندم غزل به روی دست ودامنم
رهاتر از پرنده ای به روی شانه های دشت
سری به دفتر دلم به هر بهانه می زنم
پناه می برم به عشق به شهرپاک عاطفه
به شور جاودانه ای که گر گرفته در تنم
پناه می برم به شعر به این همیشه آشنا
دوباره گور تازه ای برای درد می کنم
پانوشت:
شاعر بودن هم خیلی خوشمزه است ها.......
پس غصه نخور اگه گاهی تنهایی
وگوشه نشین می شی
عیبی نداره اگه تو جمعی
ولی حواست یه جای دیگه سیر می کنه
مهم نیست اگه دردت زیاده احساساتت اذیت می کنه
بادرودیوار جنگ داری
اصلن یک کلام دوست من
شاعر هرچه دیونه تر بهتر
بی خیال بابا ما که شعرو داریم چه غم داریم؟!
قربون تمام دلهای پاک وعاشق دنیا برم
کله خرابای شاعر حواستون باشه زیاد غصه نخورین
این شعرمنم از شعرای اولمه
که هنوز زیادی قاط نزده بودم
ببخشین
اگه زیاد جالب در نیومده
راستی یادم رفت بگم در بیت اول مصراع دوم
قافیه ی منم به معنای منیت است
ممنونم از همه تون دستابالا نقاداش بیان وسط
زیبااااااا