تو به دنیا آمدی
و سالها بعــد
به دنیای من پا گذاشتی
به دنیا آمدی و از گریه ات
دیگران لبخند زدند ... !
و بعد به دنیای من آمدی
و
با هر لبخندت
اشک ِ شوق را مهمان ِ چشم هایم کردی!
روی پاهایت ایستادی و دیگران شاد شدند
و بـــــعد
قدم به دنیای بی کسی ِ من گذاشتی . . .!
مهربانم
من از چشم هایت نمی گذرم
حتی اگر از من بدزدی شان
من تمام ِ پلیس های عالم را
به دنبال ِ نگاهت می فرستم . . . !
من از دست هایت نمی گذرم
تنها دست بندی که قفلش را هرگز باز نخواهم کرد
قفل دست های تو در دستم است
شاید روزی دزد شدم
تا شاید مامور ِ دستگیری ام تو باشی !
پیش از تو دنیایم خورشیدی
به روشنی چشم هایت ندیده بود
تـــو با آمدنت نشانم دادی
که تا قبل از تــــو . . .
دنیایم در کسوفی دائمی گرفتار بود.
مـــن سه حرف ِ ( ع ٫ ش ٫ ق )
اَلـــــِــــفبـــا را
تنها با آمـــدن ِ تـــــو یاد گرفتم . . . !
۹۳/۹/۱۵
پ.ن
نکند بــِرَوی
که با رفتنت . .
من تمام ِ دنیا را
پای نیامدنت ٫ دار میزنم !
و بر حکم ِ قتل ِ دلم ٫ مهر ِ محکمی می کوبم!
نکند بــروی . . .
که روزگارم چنان سیاه می شود
که روز ٫ از خاطر ِ چشمانم محو می شود!
من تمام ِ شب هایم را
به امید ِ نور ِ چشم ِ تو روشن می بینم ...!
۹۳/۹/۴