من مي شنوم صداي مردن را باز
آيا به تو تسليم شوم يا پرواز؟
از ثانيه ها گله ندارم اين بار
انگار كه سهم رفتنم شد آغاز...
در پاره خط زمان دلم پوسيدست
با شعبده هاي بي امان رقصيدست...
من با تو ولي نگاه تو دورتر است
همسايه سايه هاي مغرورتر است
رازي كه تو در نگاه من مي جويي
عمريست كه از شبانه ها كورتر است
......
از ثانيه هاي من برو ، دور شو "درد"
از حادثه ام برو فراموش شو "درد"
گفتي كه مرا شهره آفاق كني
"من" پايه شدم به شهرت تو، نه تو "درد"
از مردن من تو را چه حاصل اي عشق؟
از سودن من شدي شمايل اي عشق
بارم كم ازين بهانه ها بود، نبود؟
تاوان نكرده ها شدي...گرچه تورا
آن روز كه خواستم گنه كار شدم
از توبه به توبه اي دگر بار شدم
آه از غم بودن و نبودن، دردا
از اين غم "ناتواني" جان فرسا...
..........
گفتند كه باش تا "هست" شوي
با راهي اين قبيله پيوست شوي
تا همسفر سايه اين راه شدم
از درد نتابيدم و بي تاب شدم....
بگذار كه كائنات بر دار شوند
انگار كه عشق ناحقش لايق بود
در حسرت ناسزاي " پرواز " شوند....
اثيري