پنجشنبه ۶ دی
ميسوزم و ميسازم شعری از محمد حسین پژوهنده
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۹ شماره ثبت ۳۱۰۲۵
بازدید : ۹۶۸ | نظرات : ۶۰
|
دفاتر شعر محمد حسین پژوهنده
آخرین اشعار ناب محمد حسین پژوهنده
|
آگه ز مني يا نه ميسوزم و ميسازم
در شعله چو پروانه ميسوزم و ميسازم
من بسمل پركنده وز عشق تو آكنده
بريانم و رقصانه ميسوزم و ميسازم
يكلحظه بيا اينجا بين اين دل شيدارا
كز غم شده ويرانه ميسوزم و ميسازم
در آتش عشق امّا بنگر چه خليل آســا
افتاده و مردانه ميسوزم و ميسازم
مردم ز مي افروزند آتش به دل امّا من
زان لعل بدخشانه ميسوزم و ميسازم
زهر دل تاكستان گر نوش كسان باشد
از باده شاهانه ميسوزم و ميسازم
هر نقطه و هر جارا گشتم همه دنيارا
دنبال تو فرزانه ميسوزم و ميسازم
رهگمشده تنها آواره هر صحرا
گشتم ز تو دردانــه ميسوزم و ميسازم
از دوري تو اي گل در مويه چونان بلبل
نالان شده حنّانه ميسوزم و ميسازم
با ياد تو دمسازم با نام تو همرازم
اي مونس كاشانه ميسوزم و ميسازم
افتاده به ساحل بين اين كشتي بي تمكين
بي لنگر و سكّانه ميسوزم و ميسازم
واله شده در عشقت مجنون شده از فرقت
در غلغل میخانه ميسوزم و ميسازم
ژوليــده و پژمــرده درمانده و افسرده
بنگر چــه غــريبانـه ميسوزم و ميسازم
مدهوش ز جام تو افتاده به دام تو
در دام تو فتّانـه ميسوزم و ميسازم
اين دست و دعا برلب بر گيسوي تار شب
هر دم بكشــد شانـه ميسوزم و ميسازم
هر جا كه شدم آنجـا بوي تو بدي پيــدا
وز بوي تو مستانه مي سوزم و ميسازم
روز و شب من بي تو هر ثانيه اش ساليست
كز هجر تو جانانه مي سوزم و ميسازم
آرام و قرار از من رفته است چونان يعقوب
اي يوسف كنعـانـه ميسوزم و ميسازم
نازم به صفاي تو بين دل به هواي تو
از خود شده بيــگانه ميسوزم و ميسازم
يا رب دل آواره از غم شـده بيچاره
در خلـق هم افسـانـه ميسوزم و ميسازم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.