الان که این شعر رو تموم کردم بد جوری سرما
خوردم و حسابی کلافه ام . پس توقع نداشته باشید
در مدح پاییز بگویم.
فریب پاییز
چشم ها را می نوازد رنگ هایی دلفریب
تن ولی می لرزد از سرمای بادی نانجیب
مرگ گل ها و در ختان هدیه ی پاییز بود!!
رنگ زیبا هم فریبی بود و افسونی غریب
--------------------------------
خش خش هر برگ زردی زیر پایم ناله ای است
بی وفایی های دنیا را خزان دنباله ایست
آن که سر را در گریبان کرده از جور زمان
ساقه ی پژمرده و خشکیده ی آلاله ای است
---------------------------------
وای از این بی رحمی پاییز و از غوغای او
قتل عام برگهای هر درختی پای او
می ستاند آن همه شادابی اش را ، در عوض
رنگ زرد و سرخ می پاشد به خشکی های او
--------------------------------
نقطه ی آغازِ پایان است ، پر اندوه و درد
فصل پایانی برای شاد کامی های مرد
گاهِ بی حوصلگی های مداوم شب و روز
فصل وهم است و خیالات از زمستانهای سرد
----------------------------------
بذر ها را در بهار عمر باید کاشتن
میوه را پیش از خزان زندگی برداشتن
هان مپرسی حکم خرمالو چه باشد یا انار ؟ !
ذات هر قانون و دستوری است : "الاّ" داشتن !!!
--------------------------------
همین جا از تمام دوستانی که با نظرات محبت آمیز خود مرا تشویق می کنند
قدر دانی و تشکر می کنم و به دلیل کمبود وقت امکان پاسخگویی به تک تک
این عزیزان را ندارم. امیدوارم قصور این حقیر را ببخشید.
البته فقط برای تشکر ویژه از کسانی که با نقد خود مرا در جهت بهتر سرودن
یاری می کنند نظراتشان را پاسخ می دهم.