سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 6 ارديبهشت 1404
    28 شوال 1446
      Saturday 26 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تفاوت بین حرف راست و حرف تقریبا راست مثل تفاوت صاعقه است با کرم شبتاب. مارک تواین

        شنبه ۶ ارديبهشت

        دلنوشته

        شعری از

        محمد دهقان نيري

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۶:۳۴ شماره ثبت ۳۰۴۲
          بازدید : ۶۷۵   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد دهقان نيري

        روزگارم  رفته

         

        همچو عمر گل سرخ

         

        طاق فكرم شده زندان تنم

         

        در زندان پيداست

         

        ولي افسوس ندارم كليدش، در جيب

         

        تا باز كنم، در زندان با ذكر حبيب

         

        در زندان پيداست

         

        آري زندان، همان رشته افكار من است

         

        كه در آن غوطه ورم

         

        وازآن عايدي نيست، كه من بردارم

         

        ودر آن هرروزم، با ملال همراه است

         

        در زندان پيداست

         

        ولي افسوس، نه توان فرار است مرا

         

        نه توانم كه تحمل بكنم

         

        حال خوب ميدانم با اين همه درد

         

        چه زمانها كه هدر رفت از اين عمر كمم

         

        وبدانم كه من گور كن قبر زمانم باخود

         

        در زندان پيداست

         

        تا بفهمم كه ناپختگيم

         

        برده آرامش از زندگيم

         

        تا بدانم وبگويم از پرده انكار وجود

         

        ولي از مزه تلخش هرچه گويم چه سود

         

        در زندان پيداست

         

        و زندان بانش پرده انكار من است

         

        عادت به مستي و مدهوشي

         

        همه جا كار من است

         

        نشنيدم،به جز از افكارم

         

        نكشيدم دست از انكارم

         

        تا به روزي كه رسيد همدم زندان ديده

         

        همچومن زجر فراوان ديده

         

        آموختم درس عشق وسوختن

         

        برهواي نفس با قدرت تاختن

         

        ديدن وشنيدن وطاق را برچيدن

         

        شايد از روزنه اي تابش نورش ديدن

         

        در زندان پيداست

         

        حال چند روزيست كارم بناييست

         

        گاه در اوهام خيال

         

        گاه در چاله فكر

         

        ميكنم و ميچينم ،هر كجا طاقي هست

         

        ميگذارم پنجره اي ،هركجا باقي هست

         

        تا بتابد نوري بر سراي خيال

         

        تا رود از سرمن اين همه فكر محال

         

        تا اگر خواهد او شوم آزاد زافكار غلط

         

        يا كه يادم بدهد آزادي (خود سازي)راخط به خط

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        زهرا رنجبر(غزال)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1