سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 دی 1403
    29 جمادى الثانية 1446
      Sunday 29 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۹ دی

        بر ای زاینده رود ، خون بباریم

        شعری از

        منصور شاهنگیان

        از دفتر گذشت ايام نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۵۱ شماره ثبت ۲۸۴۶۶
          بازدید : ۵۰۰   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور شاهنگیان
        آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

        تقدیم به همشهریانی که هر روز ، با دیدن ِ زاینده رود ِ خشگ ،
        خون گریه میکنند ...
        و باز به امید فردا و باز شدن ِ آب  و زنده شدن  ِ مرده رودِ شان ، از تـه ِ دل دعا میکنند...
        آیا این فردا  ، فردا میرسد ؟
        ای دوست اگر نصف ِ جهان ، نصف ِ جهان بود
        از خـرّمی و لطف و صفا ، ورد ِ زبان بود
        این خـرّمی و شادی و این خـِطّه ی سَر سـبز
        از بخـشش  ِ بی منّـت ِ آن ، رود ِ روان بود
        کـی بست و کجا بست و چـرا بـست ؟
        رودی که در این شهر ، چنان ، سیل ، روان بود
        کو دلـخوشی  ِ مردم  ِ این شهر ، که گاهی
        رفتن ، بـه کنارَش ، سبب ِ  شادیــِشان بود
        گر " عَـلغَـمه "شد، بسته در آن شهر ، عجب نیست
        زیرا که ، نـبرد  ِ زر و ایمان ، بـه ، میان بود
        بشکست چه کس ؟ تخم ِ لَـق ِ بستن ِ این رود
        دست و قَـلَـمَـش بشکند ، کو ، شِـمر  ِ زمان بود
        سنگی بـه  ، تـه  ِ چاه ، فِـکندَست ، نگویند :
        افشا نتوان کرد : که ، بی نام و نشان بود !
        نفرین بـه تو ای بی خبر از دست ِ مکافات
        کار ِ تو همان کار  ِ سپاه ِ مغولان بود
        گوید که تَـنـم سوخت ، عزیزان بشتابید
        بگذشت زمانی که مرا تاب و توان بود
         
        ای کاش شود زنده و زاینده ، دوباره
         
        رودی که شفا بخش ِ دل ِ خسته دلان بود
        شرمند ه ی  هر ماهی و هر مرغ ِ مُـهاجر
        غمگین ، ز لَـب ِ تشنه و جان دادَ نِـشان ، بود
        اصفهان ، تابستان 93
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1