يکشنبه ۲ دی
تمام ترس من شعری از عباس بر آبادی
از دفتر رویش نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۲:۰۷ شماره ثبت ۲۷۴۳
بازدید : ۸۶۵ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب عباس بر آبادی
|
چشمهایم غرق شده آسمان باورِ بارانش کم رنگ است دهقانان نگران
طالع بینی درب قلباب می کند به اصرار می گوید سال اسب است امسال سال باران خوش به متولدین جوزا
همسایه از درد دندان می نالد هر شب
دعا می خواند مرد دندانساز بیکار است و خدا در تعجب
از تمام
چیزهایی روز مره می ترسم از قانون جاذبه واهمه دارم و شک دارم به
ماندگاری دایمی برفهای قطب شمال
اگر باران نمی آید نگران باغچه می شوم اگر می اید نگران نفس کشیدن کرمهای خاکی
فصل پوست اندازی مارها نزدیک
است کرمهای ابریشم اما خیال پروانه شدن ندارند انگار پروانه بودن
سخت است این روزها کرمها هم خانه دارند هم راه هایشان کوتاه تراست و در زندان هم آزاد ترند
هر واژه جزئی از مرا با خود می برد روحم
خالی می شود
جسمم را به دوره گردان حراج خواهم کرد اما گوشهایم را
نگه خواهم داشت به آن واعظ آشنا خواهم داد تا بیشتر خودش را بشنود و
لبخندم را به مجسمه آهنی وسط شهر که از پایان جنگ تا کنون نخندیده است
تمام ترس من این است به همه چیز؛ یکسان عادت کنم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.