عشق چون باران پشت شیشه است
عشق در ویرانی اندیشه است
عشق چون سوداگری با دردهاست
عشق سودای نجیب مردهاست
عشق یعنی در جدال خستگی
سعی اندر قطع هر وابستگی
عشق یعنی جستجوهای محال
عشق یعنی پر زدن از هر خیال
عشق یعنی صورت پنهان خویش
عشق یعنی نو شدن در قلب ریش
عشق یعنی راه رفتن در عدم
خود کشی در راه دل در هر قدم
عشق یعنی تا فراسو تاختن
عشق یعنی بی هیاهو باختن
عشق یعنی نوشدارو ریختن
بی امید اندر رضا آویختن
عشق یعنی فارغ از باید شدن
خواستن ها فارغ از شاید شدن
عشق یعنی خالی از تدبیر خویش
خالی از آینده و خالی ز پیش
عشق یعنی شمع جان افروختن
گرد نور آن سراپا سوختن
عشق یعنی معنی آزادگی
فارغ از معنی شدن، با سادگی
عشق یعنی دیدن هر آنچه هست
فارغ از خوب و بد و بالا و پست
عشق یعنی فارغ از هر چه قیاس
عشق یعنی نو شدن بی اقتباس
عشق یعنی حذف هر چه غیر عشق
فارغ از حتی لهیب و خیر عشق
عشق یعنی بلبل باغی شدن
عشق یعنی تا خدا یاغی شدن
عشق یعنی بند بندت بی نیاز
بی امید آب رفتن در گداز
عشق یعنی ماورای نیک و بد
عشق یعنی مهربانی تا لحد
عشق را من هر چه گویم عشق نیست
عاشقی کن تا ببینی عشق چیست
من نخواهم گفت با تو چیست عشق
گویمت لیکن هر آنچه نیست عشق
گر کنار اندازی آنچه نیست عشق
خود بنامی آنچه را باقیست عشق
این بدان از عشق ، او عاشق کُش است
این بدانی و شوی عاشق خوش است