سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        زندگی

        شعری از

        عبدالحسین ستوده

        از دفتر دفتر شعرهای من نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ ۱۵:۵۶ شماره ثبت ۲۵۲
          بازدید : ۱۳۲۹   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عبدالحسین ستوده

        زندگی

        من همیشه فکر می کنم

        زندگی

        مثل یک کلاس بی معلم است

        بر تمام میزهای این کلاس

        ترکه های آب دیده چیده اند

        من همیشه فکر می کنم

        همکلاسی عزیز  ونخبه ی مرا

        اشتباه یا به عمد

        مثل یک گلابی رسیده چیده اند

        ***

        زندگی برای من

        مثل زنگ های یک روال مدرسه ست

        مثل خط شکسته های بی خیال هندسه ست

        مثل گربه های گوشت خورده می دوند

        لحظه های خنده دار من

        کمتر از زمین بازی شماست

        بچه ها !

        مساحت بهار من

        ***

        زندگی غبار دور و در هواست

        لحظه ای چه دور دور دور دور

        لحظه ای همین کنار ماست

        زندگی دو کامیون خاطره

        یا هزار تپه خیال و وهم

        مثل خنده های کهنه پدر

        مثل شانه دو رنگ مادرم

        دست روی شانه زمان نهاده بود

        از کنار من گذشت

        قالی نشُسته ی زمان

         برد و برد و می بِرد

        تا سه دوره ی تمام مسخره

        قالی نشُسته می پرد

        ***

        کودکی

        مثل حوض بی غش و زلال باغ کوچک پدر

        پیچ ساقه های خنده  دور باغ ذهن من

        تا کلاسهای خلوت و معلمی که صبح

        تخم مرغ خورده بود

        چون که روز پیش

        هر کلاس اولی برای کاردستی اش

        تخم مرغ رنگ کرده برده بود  

        ***

        زندگی همیشه رفتن است

        تا جوانی  این بلوغ مسخره

        تا حیاط خلوت خیالهای بی هدف

        با نخ دراز آرزوی بی شمار

        گامهای بی گدار

        رفتن و نشستن و هراس و انتظار

        تا دوتا شدن

        و در دوتا شدن یکی شدن

        تا شنیدن صدای جیغ کودکی

        که پر کند فضای خانه را و بعد

        خنده سر دهد ، خنده سر دهی

        مثل گربه ای ملوس

        از تمام هست و نیست وارهی

        و همیشه فکر می کنی

        که زندگی عنایت خدایی است

        ***

        کمکمک

        چین صورت وسفیدی دوتار موی پشت گوش

        بی نشان آن طراوت عجیب

        عینک و عصا و گیوه و خیال

        سر به زیر و بس نجیب

        قالی نشُسته رهسپار خان آخر است

        زندگی به عینه داد می زند :

        « زمان زمان آخر است »

        زندگی در آن زمان

        مثل ثانیه شمار ساعتی ست

        بی خیال و با شتاب

        دنگ دنگ می کند

        خاطرات خوب

        خاطرات بد

        با علیل ذهن تو

        جنگ می کند

        تا دقیقه ای که اسم آن دقیقه نهایی است

        تو فشرده می شوی

        و از عصاره ی تمام خاطرات

        سهم ذهن باد برده ات

        ... ز یاد برده ات

        مثل شعر من که یک حقیقت روایی است

        تا ابد تو فکر می کنی

        « زندگی جدایی است »

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1