درد دل مادری چشم به راه که چندین سال انتظار کشید.
تو وقتی حال دل دانی که روزی بر سر راهی نشینی
وانگهی نومید بر خیزی
---------------------------------------------------------------------
کجایی پور دلدارم ، هنوزم چشم به در دارم
دو چشمانم به در خشکید؛که باشد تا ابد کارم
دلم گیرد سراغت را،چه گویم پاسخی بر دل
که تا آرام گیرد آن ، رها سازد تن زارم
چه شبها تا سحر هرشب؛دعا کردم که باز آیی
الهی مادرت میرد ، پریشان گشته افکارم
همه رخت و لباست را؛که بویِ سینه ات دارد
مهیایش نمودم من ؛ تو ای پور فداکارم
که چون آیی بپوشانم؛ به تو ای کودکِ مادر
به من گفتند کفن هم نیست؛تو را ای پور دلدارم
کنون از جنگ بگذشته ؛ گمانم سالها؛ فرزند
مرا یاد آید آن روزی؛ که گفتی بسته ایی بارم؟
چو بوسیدم دو چشمت را؛ به هنگام جداییْ مان
تو گفتی مادرم هرگز ، مشو دلگیر ز دیدارم
رَوم من سوی خوزستان؛که گیرم ردِّ آن دشمن
خیال خام دارد آن ؛ نداند مرد پیکارم
تو رفتی و من رنجور؛ سراغت را چو می گیرم
کسی پاسخ ندارد که ؛ بگوید بهر گفتارم
چو دانم باز می آیی؛به یک روزی پسین در بر
نوازشها کنم مویت ؛ نشو خسته ز کردارم
نگفتی زود می آیم؟ چو رفتم مهربان مادر
گمانم دیر شد فرزند ؛ برآید این ز پندارم
پدرْت رفت سوی یزدانش، شدم تنهای تنها من
نمی دانی تو ای مادر؛ چو زینب گشتِ رفتارم
خبر آورده اند من را ؛تفحّص کرده اند کرخه
که پیدا گشته ایی مادر؛ هنوزم من وفا دارم
گر این باشد که می گویند؛ خدا داند عزیز دل
چنان پژمرده می گردم ، نبیند کس ز آثارم
اگر زنده بمانم من ؛ نبینم روی زیبایت
یقین دان پور دلدارم ، که مرگم را خریدارم
خبر آمد که آوردند ؛ پلاک و ساعد و بازو
چه گویم دیگر ای یاران؛ همی دانم جفا کارم
چو آوردند پورش را؛گرفتش در بغل او سخت
نشانش را چو او می دید،به سر می زد؛گرفتارم
تو را ای هم وطن گویم؛نگه دار حرمت آنان
نگو که کشورم خوردند؛خدا داند سبک بارم
کجایی آریا برخیز ؛ ز خواب غفلتت جانا
جواب خون آنها را؛چه گویی پیش دادارم؟