سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شهید اسیر

        شعری از

        فرهاد طناز

        از دفتر فرهاد نامه نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۸ فروردين ۱۳۹۳ ۲۳:۱۹ شماره ثبت ۲۵۰۶۲
          بازدید : ۶۱۶   |    نظرات : ۵۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فرهاد طناز


        تقدیم به سرباز شهید جمشید دانایی فر که مظلومانه به دست گروه تکفیریه جیش العدل به شهادت رسید و ما هم وطناش انجا که او جان میداد در غفلت به سر می بردیم!

        دیشب،جمشید و تویِ خواب،دیدم که اشک تو چشاشه
        لباسای خونی داره، یه بغضی هم تو صداشه

        گفتم رفیق،من نبینم، اینجوری پژمرده باشی
        گریه کنی، اشک بریزی،یا کمی آزرده باشی

        اون  رفیقی که من دیدم با غصه ها غریبه بود
        هیشکی به جز اوستا کریم،اشک تو چشاش ندیده بود

        پس چی شده چرا حالا، یه جور دیگه نشون میده؟
        آهی که تو سینه داره  کوه هارو هم تکون میده؟

        دیدم که گفت: فرشته ها، میگن که من بابا شدم
        میگن که من خوشبخت ترین بابای این دنیا شدم

        از پسرم واسم میگی؟ چه جوریه؟ مثل منه؟
        جنس دلش از شیشه یا، مثل باباش از آهنه

        میگی بهم که مادرش،حالش خوبه؟ بش میرسن؟
        یا که فقط با حرفاشون، نمک  به زخماش می پاشن؟

        از مادرم،خبر داری؟قرصاشو هر روز میخوره؟
        هنوز واسه همسایه ها، اش رشته ها رو می برّه؟

        بابام کجاست ؟اونم خوبه؟ خواهرا و برادرام
        حتما برام ناراحتنن،اشک میریزن فقط برام؟

        بغضِ تویهِ گلوم پوکید،حرفی نداشتم بزنم
        میخواستم از خجالتی، کلّه به دیوار بزنم

        آخه بگم،... که ما واسه یِ آزادیشون، چی کردیم؟
        بگم که ما هموطناش، بی غیرت و نامردیم؟

        بگم که مسئولای ما به فکر عید دیدنی اَن؟
        به فکر پولو پست و میز،یا که فقط راحتی اَن؟

        بگم که مشهدی حسن،دیگه کلید نمی سازه؟
        تو گُل یا پوچ با مردمش،گُل کاشته و هی می بازه!

        بگم که از تویِ خونش، فقط میگه امیدوارم؟
        من از گروه جیش العدل خیلی زیادی بیزارم؟

        دکتر ظریف، از اون روزی که ریشاشو ستاری کرد!
        یه جور دیگه نشون میده،خداییش هم کم کاری کرد!

        دیروز بعد از یکی دو ماه، به بان کی مون نامه نوشت
        راستی دیدم خدا رو شکر، مادرشو تویِ بهشت

        داشتم میگفتم دکی جون،نامه نوشت به بان کی مون
        نوشته که کار کنین،برایِ این سربازامون!

        خلاصه روم نشد بگم،بی خیالِ شما شدیم
        هموطن با غیرت و یاور و غمخوار نبودیم

        خلاصه روم نشد بگم، پنج تا ز هفت سینا کمه
        همون سینا که اسمشون، سنگینیه یه عالمه

        نشد بگم که مادرش کور شده و نمی بینه
        رو قلب همسر گُلش، حسرت دنیا میشینه

        بغضِ تویهِ گلوم پوکید،نذاشت که من حرف بزنم
        دروغ چرا! روم نمیشد ،که سنگامو وا بکنم

        خلاصه گفتم: رفیقم! دیرم شده، باید برم
        حرفی نداری بزنی؟نامه نداری ببرم

        دیدم که با خطه خوشش،یه چیزایی واسم نوشت
        نامه رو داد دست منو،رفتِش دیگه سمت بهشت

        نوشته بود:تو رو خدا، تو رو همون پیغمبرا
        به مردمم بگو که ما، شهید شدیم واسه شما

        فقط یه کاری بکنین، چهار تا ز  دوستام اسیرن
        آزاد بشن، نه مثل من،تو اسیریشون بمیرن

        شعر از: محمد شیرازی(فرهاد طناز)ttaannaazz.blogfa.com

        امید وارم حالا که اونقد معرفت نداشتیم حق مطلب رو ادا کنیم و کاری کنیم که این سربازای اسیرمون ازاد بشن لااقل اونقد همت کنیم که این شعر رو کپی کنیم تا درد و دلامون به گوش اون بی خبرایی!! که باید برسه، برسه

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6