سلام و درود به دوستان عزیز و مهربانم
سال نو بر همگی مبارک و فرخنده
این شعر ادامه ی مصرعی است که جناب آقای فاحه در کارگاه آموزش غزل
به عنوان سرمشق قرار داده بودند که دوستان و بازدیدکنندگان از کارگاه آن را ادامه دهند
و در نهایت بهترین شعر انتخاب شود و نقد شود
ولی تنها کسی که خود را در مقام شاگردی می بیند ظاهرا من بودم و آن را ادامه دادم و در
کارگاه قرار دادم
به پاس زحمات ایشان و قدر دانی از تلاش و همتشان من این شعر را در
صفحه ی اصلی قرار می دهم تا دوستان ببینند
و نقد کنند و زحمات ایشان بی فایده نشود
امیدوارم هر جا که هستند در پناه حق سربلند و سلامت باشند
آسمان مشق شب چشمان توست
آفتاب امروز را مهمان توست
جملگی جمعند عشاق جهان
گوییا امشب حنابندان توست
ساعتی در کوی تو افتادگی
رسم عاشقهای هم پیمان توست
هستیم را داده ام بر آب جو
می رود هر جا که در بستان توست
دود گشتم چون سپند از دوریت
آتشم بر جان بلا گردان توست
می فشارد تنگ در آغوش خود
جان که می داند همین زندان توست
با سپاس از جناب آقای فاحه
مصرع اول مصرع سرمشق بود