زمانی مام میهن برترین بود
سرود مهربانی در همین بود
همه اندیشه هااین بود که میهن
نبیند هیچ گزند از هیچ دشمن
همه خوش دل،همه یکرنگ بودند
سر و جان را فدایی می نمودند
اگر هر یک ز مردم مشکلی داشت
همه یک دل شدند،تا گاهِ برداشت
نبودش رَدّی از کژی نمایان
میان مردمان پر بود ز ایمان
همه اندیشه ها نیکی و کردار
دهان مردمان شیرین ز گفتار
نه در سر رندی و نا راست کاری
نه نارو، نه کلک ، امیدواری
فراوان یافت می شد بین مردم
نبودش هیچ کس مانند کژدُم
به یکباره فرو ریخت آن همه فَر
کژی آمد، گُسست نیکی سراسر
دگر نام و نشانی نیست از راست
شما گویید چه شد،آن بی کم و کاست
ز بام تا شام سوگند همنشینم
نمی دانم چرا من این چنینم
چرا رفتست از سر شور و ایمان
چرا هر دم شَوَم زار و پریشان
مگر در پیش پایم نیست فردا ؟
چه گویم چون رِسَیدم من در آنجا ؟
چه کس کرده کژی را پیشهء راه؟
که نشناسم دگر ره را ز بیراه
خداوندا چرا روزم چنین است
تو خود گو که سزاوار من این است؟
تو بخشایش به ما آر ای اهورا
تو ای مزدا تو ای پاک و مُبرا
ز ما بگذر ،از این مردم که دارند
نژاد از آریا ، دشمن شکارند
--------------------------------------------------------------------------
همنشین سوگند=قسم خوردن بسیار
گاهِ برداشت=زمان حل مشکل
فردا=رستاخیز