خبر رسید که یک نخل بی سر آوردند
که صد هزار تبر از تنش در آوردند
شبی تبرتبر از چارسوی او جوشید
هزار چشم تر از چارسوی او جوشید
هزار چشم دریده هزار چشمۀ خون
پر از کرشمۀ وحشت پر از کرشمۀ خون
تبر تبر تبرستان شب آفرین شب ریز
تبر چو تیغ دماوند تب شکن تب ریز
چو تیغ سردِ دماوند می بُرَد تب را
چو برف قلّۀ البرز می خورَد تب را
کدام تب، تب و تاب حیات را ببُرَد
چو گاو، چشمۀ آب حیات را بخورَد
تبر تبر چو دمِ تیغِ تیز تب ریزد
به کوچه کوچۀ این شهر رنگ شب ریزد
کدام تب تبِ مرگ سیاه می ریزد
کز او تمام گیاه و میاه می ریزد
تبر به باغ به جای درخت می کارند
نه گل گلوله به پای درخت می کارند
تبر تبر تبرستان تبر هزار جریب
که ریشه می دهد و میوه میوه های فریب
درختِ سبز به پای تبر می اندازند
ز نخلهای ترِ باغ سر می اندازند
نهالهای ترِ باغ را تبر زده اند
درختهای کهن را سر از کمر زده اند
بترس از آنکه همه دستۀ تبر بشویم
بترس از آنکه از این باغِ سبز در بشویم
شنیده اید که مردی چهل تبر زایید
شنیده اید که فرزند از پدر زایید
بیا مرو دگر این راه اشتباهی را
بخوان به گوش قم: "إنّی بِکُم اُباهی" را
مباد باغِ فدک را دوباره غصب کنند
تبر به سینۀ درکوبِ روضه نصب کنند
به مرغِ عشق کمی پرّ و بال اگر بدهید
به دستِ سبزِ جوانان نهال اگر بدهید
گر آشیانه برای پرندگان سازید
محیطِ باغ، تهی از درندگان سازید
برای یک دو سه وحشی اگر قفس بزنید
مگس کشی بکشید و دو تا مگس بزنید
به می به مستیِ می رخصتی اگر بدهید
به سرو و لاله و گل فرصتی دگر بدهید
دوباره نسل تبر از جهان بر اندازیم
دوباره طرح نوی در جهان در اندازیم
غلامعباس سعیدی