سه شنبه ۱۵ آبان
|
دفاتر شعر عرفان فتح الهی(واثق )
آخرین اشعار ناب عرفان فتح الهی(واثق )
|
عجب آشفته بازاریست منشین کنار دل که می سوزاندت این آتشم اندر شرار دل اگر پندی تو رادادم تو عصیانش مکن ای مه به زیر خاک فرهادان بین اندر جوار دل سوار اسب غم هر دم شود رستم که با رخشش همی تازد به پیکرهای یاران آن سوار دل چو این بازی خونین را بدیدش در همه دوران سفر رفت ونمی آید دگر پیشم قرار دل مرابین که جهان را پند میدادم ولی افسوس چودیدم ماه دل از دست رفت اختیار دل اگر افسار دل برمن دهی هردم زیان بینی که عصیان ها کنم اما نمیدانم مهار دل به پیکاری روند از دل غم و شادی ببین تنها غم هجرو امید وصل مانده در دیار دل اگر در خاطرم با خاطرش کردم دمی وصلت گنه کردم چه بد کردم که غم شد یادگار دل بگفتم ای غم ملعون چه شد این شد شب و روزم بگفتا نیست مه واثق که این شد روزگار دل
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.