آدم نشسته كناري و انجير ميخورد
حوا نشسته كنارش و شير ميخورد
غيرت حراج شد و حوريان به بند
هابيل به دست برادرش تير ميخورد
انسان كه اشرف مخلوقات عالم است
عمري شده كه ازاين تقصير ميخورد
گندم , بهانه شد, وابليس در هوس
اينگونه شد كه عشق ها,زنجير ميخورد
با خود نشسته ام و منتظر به چشم
تا فرصت دگر چه تقدير ميخورد