سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        به یاد پدر

        شعری از

        احمد بیرانوند

        از دفتر دلواژه نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۲ ۱۸:۱۹ شماره ثبت ۲۰۳۵۴
          بازدید : ۱۰۷۸   |    نظرات : ۲۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد بیرانوند
        آخرین اشعار ناب احمد بیرانوند

        صدای ارسالی شاعر:
        از وقتی رفتی کوچه مان 
        باران  را نمی شناسد
         
        بغض من را ابرها می فهمند
         و روزهای خیس پاییزی
         
        تاک انگور هم  نای سبز ماندن را ندارد 
        چه رسد به گلدانهای کوچک لب طاقچه!
         
        کجا بروم که تو آنجا نباشی ؟
         اصلا مگر می شود تو نباشی!
         
        همه با نگاهشان از من سراغ  تو را می گیرند
        ومن سراغ خودم را 
         
         این منم که گم شده ام. این منم که نیستم  نه تو
         
        پاییزبرایم زیبا نیست  یعنی امسال دیگر زیبا نیست
         
        تازگی ها صدای ناله برگهای زرد را می شنوم
         
        برگها ازسبز نماندن دلخور نیستند
         
        از اینکه از آغوش درخت بیافتند می ترسند
        از اینکه بی تکیه گاه شوند
         
         حالا می فهمم که اشک ریختن بهانه زیادی نمی خواهد
        کافیست دلت سوخته باشد
        کافیست از آغوشی افتاده باشی
          یا تکیه گاهت رفته باشد
         
        گاهی پنجره ها هم با من می گریند
         ولی قطره های باران را بهانه می کنند 
         
        تو نیستی، اما همه چیز اینجا از تو نشان دارد
        خشت خشت این خانه دست های تورا به خاطرمی آورد
         
        هنوز هم ،هنوز هم آینه ها انعکاس چشمان تواند
        اما،اما  دیگرکسی نیست که صبح زود را از خواب بیدار کند
        وبوی نان تازه  را به هوای خانه ارزانی 
         
        از وقتی رفتی دلتنگی اینجا جا خوش کرده است
        از وقتی رفتی اشکها جولان می دهند
        از وقتی رفتی...
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2