يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر فرهاد رنجبر راد (مولانا بدپیله)
آخرین اشعار ناب فرهاد رنجبر راد (مولانا بدپیله)
|
(1)
هیاهوی ِ عطر ِ نفس هایت
می شکند سکوت آسه آمدن و رفتنت را!
شاخ گربه را که شکسته ای
واهمه برای چه؟
...
حیاتم بند است
به هُرم نفس هایت
که می وزد بر رخ شطرنج زندگی ام
..
دیر که می شود...
- آمدنت را می گویم -
به شماره می افتد
زنده بودنم
.
چه معتادم به افیونی که ترواش می کند
از دهان تبدارَت ...
(2)
آخرین قطره را
فرو می دهم
که روز مبادا نزدیک است
حیف است وقت رفتن
چشم هایم کویری باشند
و آسمان شبم پر ستاره
وقت رفتن
دلی دریایی
آسمانی ابری
و چشمانی بارانی
باید داشت
که کوچ آسان شود
مثل مرغ مهاجر
که جان دادن
درد نداشته باشد
مثل مرگ قو
که یادم باشد
زیر باران تو را بوسیدم!....
(3)
ببن ما
فاصله یک لبخند است
لبخندی به وسعت کاینات
که می نشیند به سادگی
بر کره ی جغرافیای صورتمان
تا طلوع کند خورشید رابطه
که فرو بریزد دیوارهای من و تو
اگر بخواهیم
و اگر نخواهیم
فاصله یک کهکشان است
که هیچ کجای جغرافیا جای نمی شود
و من، من خواهم بود
و تو، تو
مثل دو خط موازی
و ما یک واژه ی افسانه ای!
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عالی
عالی
عالی
:30