سفر قطره

قطره ای بودم

در کنار رودخانه

شیفته ی

همراهی با قطره های روان

به رود پیوستم

آغازِ سفری دراز

موجی شدم

رفتم به پای

درخت ها

دشت ها

گذ شتم از

سنگ ها

صخره ها

شریک بودم

در خرمی و صفا

آینه ای برای ماه

جلوه ای برای گل ها

آباد برای کائن ها

خشکیدیم ناگهان

رفتیم به سوی آسمان

معلق در

میان امواج نگران

گاه گاهی

در هوای مخلوط

سبک وسنگین

ابری و آفتابی

مه آلوده و صاف

هوس رفتن

به بی نهایت

گاهی از هجوم

باد های وحشی

دوباره به زمین

پناه می بردیم

کاش می شد

دوباره زیست

در کنار ازدحام قطره ها

در کنار صدای پای آب

کاش می شد شکست

چون نور ازمیان آب