افسانه ای شگرف
در انتهای شب
در یک حریمِ پاک
طفلی شکسته بغض
چشمانِ منتظر...
مادر تویی فسانهی شبهای انتظار
مادر تویی تلألؤ چشمان اشکبار
مادر مرا ببخش،
گر روز و شب، در غم نشاندمت
در معبدِ عذاب، بعد از گذشتِ چند ده بهار
در غصه رهسپار، خوانم هزار بار
تنها تو گلسِتانی و مفهوم گلعذار
مادر حجابِ عشقِ تو عریان نمی شود
مادر سکوت و صبرِ تو عصیان نمی شود
مادر دو چشمِ ناز تو گریان نمی شود
ای ناجی تمامیِ شبهای حیرتم
ای مهوش تمامیِ شبهای سرد و تار
مادر خدای عشق . . .
در غربتم نجوای لالایت قیامت است
هم پای لحظه های پرتشویش کودکی
استادِ زندگی، معنای عاشقی
معقودِ سوختن، مقصودِ ساختن
مادر چه کرده ام، بگو بر جسم و پیکرت؟
پشتت به زیرِ بارِ غم بر خم نشسته است
مادر چه کرده ام بر آن رخسارِ چون گلت؟
این چین و این شکن همه در پایِ من شکست
مادر چه کرده ام چه ها، بر جسم و روح تو؟
مادر چه دیده ای چه ها، از نیمهی تنت؟
مادر چه بردبار و شکیبا شکسته ای
چون کودکی دلم طلب دارد نوای تو
سر می گذارم بر حریمِ دستهای تو
افسانه ای شگرف،
در انتهای شب،
در یک حریمِ پاک،
طفلی شکسته بغض
چشمانِ منتظر…
مادر تویی فسانهی شبهای انتظار
مادر تویی تلألؤِ چشمانِ اشکبار
سراینده:آمنه نقدی پور