يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر معصومه عرفانی (عرفان )
آخرین اشعار ناب معصومه عرفانی (عرفان )
|
همچو شمعی سوخت اکنون لحظه هایم ازغمش
کنج این خانه که ماندم درعزا و ماتمش
زد شرر برجسم و جان من خدارا شاهدی
منکه غمخواردلش بودم زمانی همدمش
تا که رفت از خانه بیرون و نیامد او دگر
راز دل با من نمی گفتش که بودم محرمش
روزو شب درانتظارش بوده ام تا رفته بود
غصه خوردم من همه از زندگی درهمش
نگهانی بود مرگش گو چه سازم ای خدا ؟
او نیامد تا که من آرام گیرم دردمش
تا خبر آوده اند از بهر من در این سرا
این منو این درد جانسوزو صدای مبهمش
روح (عرفان) از کفش شد عاقبت داند خدا
تا قیامت سوزد آخر او که با قد خمش
به علت فوت ناگهانی برادر زاده ام که در سن 25 سالگی دارفانی را وداع گفت روانش شاد (بیژن عرفانی )
و یک سال گذشت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.