جمعه ۲ آذر
پرنده شعری از ناصر یادگارفرد
از دفتر پرنده نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳ تير ۱۳۹۲ ۱۲:۲۸ شماره ثبت ۱۴۲۴۸
بازدید : ۶۲۵ | نظرات : ۴۲
|
آخرین اشعار ناب ناصر یادگارفرد
|
پرنده دل شکسته
رو شاخه ای نشسته
به فکر آب و دونه
در انتظار می مونه
یه انتظار بیهوده
مونده و دلش پوسیده
همیشه تنها بوده
دلش پرغصه بوده
ازبس که غصه خورده
بال و پرش شکسته
راهی براش نمونده
چاره اینه بمونه
توی غربت و تو سرما
مونده بی رفیقُ تنها
از غصه های فردا
می خواد بمیره حالا
آوازش غم و درده
بالاش یه کوله درده
دونه براش سنگه
رفتن براش جنگه
اون حالا دربندِ
وای که چه دل تنگه
تو کوچهِ بن بست ما
پشت بوم خاطره ها
جای همون خرابه ها
که بود یه روز خونه ما
اونجانشسته مادری
انگارکه گم کرده یکی
می خونه ازیه گمشده
یکی به دادش برسه
پرواز سوی کجا کنه
کجا به بچه ش برسه
بچه ای که دلش شکست
رفت و رو شاخه ای نشست
نه لونه داشت نه دونه داشت
بالی که داشت هم جون نداشت
رفیق درد و غم نداشت
پروازبراش معنا نداشت
اینطور گذشت عمرشون
لحظه های تنهایی شون
صدارسید، قلبی شکست
برای اون که برنگشت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.