چهارشنبه ۵ دی
آواي سكوت.. شعری از حسام يغمايي مقدم
از دفتر پنجره نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ۲۲:۲۲ شماره ثبت ۱۳۹۵۳
بازدید : ۸۸۱ | نظرات : ۲۹
|
دفاتر شعر حسام يغمايي مقدم
آخرین اشعار ناب حسام يغمايي مقدم
|
آواي سكوت
.
به وقتِ رفتنت هيچ نگفتم
درنگاهِ تو ملامت ها شنفتم
تو دراين ظن كه مگر يار نبودم
پس چراسردموحيرانِ سكوتم
.
در سرم صدها صدا، آوا بود
صيحه ي وجدانِ دل زيبابود:
(ماندنش باتو رسوبست و فنا
بي تو اما ميرسد تا به سما
رفتن از اينجا خودِ آزادي است
آرزوي ماندنش خودخواهي است
با تو او اسيرِ غم ها مي شود
با مَنش تنهاي تنها مي شود
او گل است و مثلِ خاري او را
تو مگر دوست نداري او را ؟؟
نپسند نو گُلِ پژمرده شود
چون تو يك جوانِ افسرده شود
ميشود پايانِ او خوش در سفر
خوش رود آغوشِ دلداري دگر..)
.
.
عاقبت رفتي و من هيچ نگفتم
بغضِ غم را، زيرِ لبخند نهفتم
توشدي دلبر و يارِ ديگري..
بعدِ تو من ماندم وچشمِ تري
توخوش ازهلهله ها و هديه ها
من اسيرِ غمِ داغِ گريه ها..!
بعدِتو هرلحظه،هرسالي گذشت
تو نفهميدي به چه حالي گذشت
.
حالِ غم، از ابرِ باراني بپرس..
ازسكوت،هرچه نميداني بپرس!
.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.