جمعه ۱۶ خرداد
|
دفاتر شعر امیر درافشان درافشان
آخرین اشعار ناب امیر درافشان درافشان
|
جفای عشق
چنان شوری به سر داری تو شیرینی و عیاری
زحال من چو می دانی تو در دل کینه ها داری
دل من را ربودی تو به هر آیین و هر کیشی
پریشان حالت من را به شهر آشوب و طّراری
خلاص جان من گشتی تو ای دیوانه مرتد
چه آیینی به سر داری که ترسا میکنی یاری
تو طوق دلبری داری به دور گردنم جانا
نمی دانی ز احوالم تو آن خوفی ز بیداری
حریم منزلم گشتی ز تن جانم رها کردی
گریبان جامه تن را دریدی تو به هوشیاری
تو بودی دلبرم جانا به جان و تن هویدایی
چه می خواهی تو از این دل که خودآرای پنداری
به روحم میزنی پنجه تو با آن حسرت رویت
که درد من فزون کردی به آن روح پدیداری
برو بر جان مسکینم دگر باره نزن نشتر
تو خود آلوده دردی ز آن تیغی که برداری
ملامت کرده خویشم ز جان خویش غافل نه
تو را من آرزو کردم هزار افسوس ز خود داری
برفت آن عشقت از جانم تو دیگر راحتی جانا
ز من غافل شدی یارا که خود را در جفا داری
درافشان در پی عشقت چنان در سرّ کار خود
به تو گفتا ز سر بیرون ، شود آن عشق و آزاری
#امیردرافشان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعر بسیار زیبا و عاشقانه ای خلاقانه بود .
برقرار باشید .