سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 5 فروردين 1404
    26 رمضان 1446
      Tuesday 25 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        سه شنبه ۵ فروردين

        دوستدار عدم

        شعری از

        حارث فیضی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ ۳ روز پیش شماره ثبت ۱۳۶۶۱۸
          بازدید : ۱۴۹   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حارث فیضی
        آخرین اشعار ناب حارث فیضی

         
        ای که چرخِ فلکت مشتِ غم آویخت به من
        آتشِ درد به جانم ز عدم ریخت به من
         
        آه ازین هستیِ بیهوده و تکرارِ ملال
        نیستی آمد و آغوشِ عدم بیخت به من
         
        هر نفس، سایه‌ی اندوه به جانم افتاد
        نیست، آرامش و این بخت غمی دوخت به من
         
        این جهان قصه‌ی تکرارِ عذابی بی‌مرز
        سایه‌ی وهم، فقط رنج و محن پخت به من
         
        مانده‌ام در قفسِ هستیِ بی‌مقصد و راه
        کاش دستِ عدم از رنج رها سوخت به من
         
        هیچ کس، هیچ ندانست که این راه کجاست
        که چرا آمدم و  هستی چه آموخت به من
         
        نه امیدی به طلوعی، نه خیالی به نجات
        شبِ بی‌غايتِ این بخت چه افروخت به من
        حارث فیضی
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دیروز
        درود شاعر عزیز
        سالی خوش و خرم همراه با موفقیت و تندرستی برای شما آرزو میکنم
        "عید است و خلقی هر طرف، دامنکشان با یار خود
        مسکین من بی صبر و دل، حیران شده در کار خود
        هم مرغ نالان در چمن، هم گل دریده پیرهن
        هر کس به یاری در سخن، من با دل افگار خود" خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        دیروز
        سلام

        ای که چرخ فلکت مشت غم آویخت به من
        شروع اثر خطاب به حضرت باری منتها نامی از او صراحتا برده نمی شود
        ارْجِعُوا إِلَىٰ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ
        در این شریفه آمده پسر تو و در مصرع هم آمده فلکت
        فلک علی رغم آنکه نقش چندانی شاید نداشته باشد متهم اول می شود

        آتش درد به جانم ز عدم ریخت به من
        اینجا باید دید آیا تکرار صورت گرفته یا نه و آیا من انتهایی لازم است
        آتش درد به جان من از عدم ریخت در این معنا من لازم نیست
        آتش درد به جانم بلکه به من از عدم ریخت
        درد فقط جان را درگیر نکرد بلکه کل دستگاه وجودی که تحت عنوان من ذکر شده است را در برگرفته است
        اینجا پای عدم باز می شود

        آه ازین هستی بیهوده و تکرار ملال
        آه نامی از نام های حق
        و علی رغم گلایه و یا دلال باز آگاهانه یا ناخودآگاهانه پناه بری به او
        افق هایی مدنظر بوده است که هر آنچه تا کنون رخ نموده است نسبت به آن افق پوچ در نظر آمده است

        نیستی آمد و آغوش عدم بیخت به من
        سخن از تکرار بود و در اینجا نیز تکرار داریم نیستی و مترادفش عدم

        هر نفس سایه‌ی اندوه به جانم افتاد
        اندوه در حال و هوای غم و تکرار و نیز در مصرع بعد تکرار غم جان نیز آمده بود و تکرار

        نیست آرامش و این بخت غمی دوخت به من
        حسب قواعد برخی قوافی نیازمند تجدید نظر است
        گرچه
        قافیه اندیشم و دلدار من
        گویدم مندیش جز دیدار من
        اینجا یکی از افق هایی که مطلوب است و موجود نیست رخ می نماید آرامش
        البته قبل از آن کلمه ی نیست آمده که متناسب است با عنوان و نیز باز تکرار که در مصرع قبل متذکر شدم را دارد
        بخت و چرخ فلک پیشینه ی ادبی وافری دارد

        این جهان قصه‌ی تکرار عذابی بی‌مرز
        تکراری که گفتم اینجا تکرار می شود
        این جهان علی رغم این که حد وجودیش در بیشینه است لیک از عذاب بی مرز و بی انتها و نامحدود رونمایی کرده است

        سایه‌ی وهم فقط رنج و محن پخت به من
        آری مایا بی وفاست

        مانده‌ام در قفس هستی بی‌مقصد و راه
        کاش دست عدم از رنج رها سوخت به من
        و اینجا عدم منجی می شود اما کدامین عدم

        هیچ کس هیچ ندانست که این راه کجاست
        که چرا آمدم و هستی چه آموخت به من

        نه امیدی به طلوعی نه خیالی به نجات
        شب بی‌غايت این بخت چه افروخت به من

        سیاوش
        ۴ فروردین ۴
        ۲۳ رمضان
        محمد گلی ایوری
        دیروز
        درود و عرض احترام
        سالی پر از شکوفایی و زیبایی داشته باشید
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1