#مسمط-شماره ۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم
تضمین غزل شماره ۴۵۴- دیوان حافظ شیرازی
نسیم باد نوروزی
۱
زمستان رفت و پس از آن بهار آمد به بهروزی
شکوفا شد به پیش گام هایش باغ پیروزی
برون آی از اتاقی که در آن از درد می سوزی
《ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی》
۵
دمی بنشین و قدری در گذار عمر دقت کن
دگرگونی دنیا را در این اوضاع رویت کن
تمام وقت خود را صرف مهر بی نهایت کن
《چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی》
۱۵
جهان از انجماد و سلطه سردی و سرما رست
طبیعت شد از اکسیر بهاران سرخوش و سرمست
در آن لحظه که من در زیر باران می گشایم دست
《ز جام گل دگر بلبل چنان مستِ میِ لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی》
۲۰
رها کن کنج خلوت را مگر این را نمی دانی
که عزلت حاصلی دیگر ندارد جز پریشانی
اگر چه رنج انسانها ندارد هیچ پایانی
《 به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیآموزی》
۲۵
در این دوران که درد مردمانش جز غم نان نیست
به راه کاروان عمر رفتن هیچ آسان نیست
در این راه پر از آشوب فرصت ها فراوان نیست
《چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی》
۳۰
بببین اینک پس از عمری وفا و مهر پروردن
نمی داند کسی در ژرفنای روح و جان من
چه غوغایی است از فکر خدا و مردم و میهن
《طریق کام بخشی چیست؟ ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی》
۳۵
جهان و کار آن بس بی دوام است و فشارافزای
که در دستور و رسم آن ندارد رحم هرگز جای
به پا خیز و قیود ترس را بگذار زیر پای
《سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی》
۴۰
هوا تیره شده است اکنون و کل آسمان ابری است
به رغم ناخوشی ها در خوشی لحظه باید زیست
تمام زندگی چون برق یک دم هست و یک دم نیست
《ندانم نوحهٔ قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی؟》
۴۵
برآور دست بر پیمانه های خالص و بی غش
شراب زندگی را با صفای عاشقان درکش
چنان شمعی که می سوزد بده نوری بدین آتش
《میی دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بختِ بد روزی》
۵۰
تمام لحظه هایم را نموده غصه قلع و قمع
به چهره می دود هر لحظه ای جریان اشک و دمع
به حال خنده و گریه منم تنها میان جمع
《جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی》
۵۵
در این دوران به حکمی که برایت هست نامفهوم
چه در ماندی به حد فاصل موهوم و نامعلوم
صفا و زندگی هستند با هم لازم و ملزوم
《به عُجْبِ علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزی》
۶۰
خروش بلبلان را کن به دور کامرانی گوش
مخور هرگز غم و از غصه دوران مشو مدهوش
در این دنیا به کار خوشدلی و کامرانی کوش
《مِی اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعهٔ جامت جهان را ساز نوروزی》
۶۵
ببین مهدی برای مردم پاک و جهاندیده
غزل های لسان الغیب پرراز است و پیچیده
همیشه شعر حافظ دلنشین است و پسندیده
《جنابش پارسایان را است محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان را است روز فتح و فیروزی》
۷۰
#مهدی_رستگاری
بیست و چهارم اسفند سال یکهزار و چهارصد و سه خورشیدی
چهاردهم مارس ۲۰۲۵ میلادی
دفتر شعر روزگاران
༺࿐•◍•✿ฺ🦋✿ฺ•◍•࿐༻
۱۲۲۴
سال نو مبارک