سه شنبه ۱۸ دی
بوق عمیق ریل قطاری که سرد شد شعری از محمد ساکی
از دفتر دفتر پنجم: شطحیات نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ ۳ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۹۳۸
بازدید : ۲۱ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب محمد ساکی
|
بنام خدا
بوق عمیق ریل قطاری که سرد شد
آژیر آمبولانسِ چراغی که زرد شد
دست خدای شاخهِ شیطان مافیا
گوسالههای جوجه الاغی که مرد شد
بمب اتم نصیب کسی شد که من شدم
لابد تو هم نصیبِ... زمان نبرد شد
یک مهرهِ سفید و دو تا مهرهِ سیاه
تختی که در عروسی بتخانه نرد شد
حوا و سیب و آدم و انگور و آشتی
قهری که سهم جفت طلسمی که فرد شد
قابیل در تدارک و هابیل در سکوت
استاد سرنوشت ولی آنچه کرد... شد
روی ملافه زیر برانکارد لاشهام
شد زنده و دوباره هوسباز درد شد
بعد از چراغ چشمک معکوس انفجار
رگهای زادگاه تو خاموش و سرد شد
کوچکتان محمد ساکی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود
دستمریزاد