ای جان بخاطرت که فدای غزل شدم
یکباره دیدم از شعرای غزل شدم
بد خط که نیستم غزلم را خودت بخوان
شاید شنیده ای که صدای غزل شدم
دیوانه با منی وَ من از قبل رفتنت
دیوانه شاعرم که بلای غزل شدم
پیری به پای تو به لبم ذکر خیر بود
پیرم به پای تو؟ نه ، به پای غزل شدم
اینها که گفتم و همه ناگفته ها کنار
گفتم چرا سوال و چرای غزل شدم؟
شعرم به اشک و خنده که تعریف میکنی
احساس میکنم که خدای غزل شدم
همیـــــن