دوشنبه ۳ دی
چشمه.. شعری از پیروز پورهادی
از دفتر دفتر عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۳۳۸۲۲
بازدید : ۳۵ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب پیروز پورهادی
|
چشمه..
گذشتم ز دشتی و دیدم تو را
پرنده شتابان و چشمان تو را
خروشان شدی از دل سنگ ها
به بالا و پایین دل تنگ ها
نشستم کنار لب حوض تو
صدای نفسها و آن موج تو
هزاران نگین ست در جان تو
چو شهدی شیرینست آن کام تو
چو آینه روشن کنی عیب را
به هر رهگذر بوسه ی غیب را
چونان بید مجنون خندان شدی
به بالین هر رهگذر جان شدی
نگاهی به من کردی و بعدش خدا
توکل بکردی و نامش صدا
به دشتی چو آهو خرامان شدی
روان سوی دریا شتابان شدی
به دریا سپردی دل آرام خویش
بسان صدف ها تن خویشتن
به بالا و پایین دل تنگ ها ؛ اشاره به جوشیدن چشمه و رقص سنگ ها دارد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته زیبایی است