پنجشنبه ۲۹ آذر
هیهات من از تردید شعری از رضا اسمائی
از دفتر نهانخانه ی دل نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۳ ۱۷:۱۹ شماره ثبت ۱۳۲۵۴۴
بازدید : ۵۲ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب رضا اسمائی
|
هیهاتِ من از تردید
روزی که به ذبح آمد
از زخم ، تَنَم پُر شد
پر درد و چنان رنجور
در کوچه به عُزلت شد
خود را که به تنهایی
قلبش به خدا بسپرد
چون آمد و شد شب ها
با ساعتی از شِن ها
تنهاترِ از تنها
از صبح فرو می ریخت
شب تا که تُهی گردد
وارونه و وارونه
هر شب چو کنم آن را
بودَست همه تفریحم
عمرم همه سو در غم
می رفت به درونی تار
بیرون و درون چون غار
در حصرِ به یک آئین
خُلقم همه در پایین
روحم در اسارت بود
قلبم در حقارت بود
روزی وَرَقی برگشت
آمد شبی از راه او
پاشیده و چون پاشید
بر خاک رَهِ کوچه ،
آبی چو زلالِ اشک
با قلب و نِدایش نیز
در هم بشکستی او
ساعت و سکوتم را
آشفته میانِ کار
شوریده و هم بیمار
در حینِ سکوتی محض
در غایتِ عمقِ خویش
ناگه بشنیدم من
آهنگِ درونم را
اکنون شده است زنده
حس از دلِ جان کَنده
حیران ز هوایی که
پر رمزِ صدای اوست
بر دربِ دلم تردید
کوبیده که نَک برخیز
برگیر به آغوشت
یک عاقبت و تقدیر
یک راه به خودت آیی
راه دگر است تزویر ...
حالم چو خرابات است
من ماندم و یک تنفیذ
گر من بروم با او
هم دَم کِشم از یاهو
همدم کُنم اش با خود
بر گُرده فرود آرند
یک ترکه ی خشکی را
از اوجِ نِکوهش ها
ور برده بمانم باز
چون قبلِ از این آغاز
هرگز نشَوَم آزاد
این دل نشود آباد
خوشحال نخواهم شد
از چنگ بخواهم داد
این حسِ و وجودش را
اکنون تو بگو هم کیش
این حال تو گر باشد
از بین دو راهِ من
راهِ تو چه می باشد ؟
رضا اسمائی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.