هر شب مجسم میشوی در بسترِ عریانِ عشق
الماسو شبنم میشوی در چشمِ پُرباران عشق
چشمی بهچشماندازِ شب، چشمیبهرقصِ یاسمن
چشمیبهرقصِجامِمِی رقصانودستافشانعشق
"دستی به جامِ باده" و ساقیِ "دلبر" میشوی
دستم به مستی سوی تو بر پیکر رقصان عشق
شبها چراغِ آسمان، بر پلکِ یاس و ارغوان
خنده به لبخند سحر، بر چهرهی تابان عشق
میارزد و میلرزد از -دستِ نگاهت- ارگِ بم
ارزان دلم، لرزان دلم، در سینهی لرزان عشق
میمانم و میخوانم و اینشعر جاریمیشود
در حسرتِ هر گفتگو، با شوقِ بیپایانِ عشق
در "خانقاه" و کعبه و "دیرِ" مغان، بر "لب" دعا
دور از من وُ شورِ منی، ای یوسفِ کنعان عشق
چون دختر "ترسا" شَوِم، آشفتهرو، آشفتهمو
با شیخ صنعانِ دلم، در مکتب وُ دیوانِ عشق
میمانم و میخوانم و این شعر جاری میشود
در "حسرتِ" هر گفتگو، با شوقِ بیپایانِ عشق
در باغِ "رنگینِ" غزل در جامِ "چشمانِ" عسل
"قند مکرر میشوی" با بوسهی خندان عشق
در "پرتوِ" تابانِ شمع در خلوت و چشمانِ جمع
چون بالشِ تر میشویدر چشمهیگریان عشق
بنفشه_انصاری_پرتــو
درود بر شما بانوی عزیز
روزتان نیکو