بشین میخوام برات قصه بگم از دوتا عاشق
دو دل باخته دوتا شریکِ لایق
آقای قِصَمون هر روز وشب میرفت سرِ کار
همش تلاش میکرد،سختی میدید واسه دلِ یار
شب و روز کار میکرد تو گرما و تو اوجِ سردی
نمی خواست عزیزش خسته بشه حس کنه دردی
حقوق آن چنان نداشت تو کارش
ولی قول داده بود خنده بیاد رولبِ یارش
تمومِ داراییش یه ساعتِ ارثِ پدر بود
یه ساعتِ بی زنجیر تمومِ سهمِ پسر بود
وَ اما لِیلیمون یه دخترِ وفادارِ همیشه خندون
تو اوجِ سختیاش همیشه موند به پایِ مجنون
موهاش خیلی بلند،زُلفِ سیاه میریخت رویِ شون
همیشه صاف میکرد دوسش میداشت این آقا مجنون
روزا گذشتن و گذشتن و رسید روزِ عشق
ولی پولی نداشتن هیچکدوم یعنی کنن دِق؟
مجنون همش میگه خدایِ من بکن یه کاری
آخه کجا برم قرض بگیرم کدوم پناهی
یِهو یادش اومد یه ساعتِ ارثِ پدر داشت
واسه روزایِ سخت اوجِ غمش اونو نگه داشت
یه خنده اومد و نشست رویِ لبایِ خُشکش
بادستاش پاک میکرد گونه هاشو قطره یِ اشکش
رفت و یادگارِ پدر فروخت گرفت گُلِ سَر
واسه موهایِ ناز و پریشونِ عشق و دلبر
لیلیِ قصمون همش تو فکر واسه خریدِ
ولی خبر نداره ساعتِ عشقش پریدِ
رفت و موهاشو زد فروخت واسه هدیه به یارش
منم بغضم گرفت از این نوشتن واسه کارش
پولو گرفت و برد داد واسه ساعت به یه زنجیر
مجنون وقتی موهاشو دید به قلبش میزدن تیر
آره عزیزِ من عشق نداره هیچی بهونه
البته قصمون مالِ قدیم نه این زمونه
تو عشق و عاشقی غرور دیگه جایی نداره
درسته این روزا عشق دیگه معنایی نداره
الان همه دو دوتا میکنن کدوم میصرفه
تو ارث و ماشین و مالِ پدر کدوم میچربه
میگن عاشق وفادار میمونه ما که ندیدیم
از این گلستون و این همه گل ما که نچیدیم
امیدوارم بشه نصیبِ تو یه همچین عشقی
بسازه خونه یِ آرزوتو یه همچین خِشتی
شاعر:آرمان طاهری
شاعر «باغ لال» از دنیا رفت/ محمدعلی بهمنی شاعری که به ایجاد خلاقیت در حوزه غزل همت کرد
امید که خلد آشیان باشد
برای شادی روحش فاتحه و صلوات