در این های و هویی که دست تو نیست
نفس می کشی دست و پا میزنی
شلوغه سرت بی قراری ببین
داری غرق میشی صدا می زنی
دلت تنگ میشه از این قیل و قال
از عمری که رفته تو فکر و خیال
همه عمر گشتی که پیدا بشی
ندیدی به جز آرزوی محال
غریبی با دنیای دور و برت
می خوای دور باشی از این همهمه
یه حسی بهت میگه که گم شدی
یه حسی که هر ثانیش مبهمه
چه شبها که لبریزی از اشتیاق
چه روزا که مال خودت نیستی
تو این همهمه زندگی می کنی
ولی اهل این زندگی نیستی
باید بگذری از خودت دور شی
از این قیل و قالی که مال تو نیست
باید رد بشی از همه لحظه ها
از اندیشه هایی که فال تو نیست
حضور تو یک معجزس گوش کن
تو تصویر عشقی تو چشم خدا
بذار دستت و توی دستش ببین
تو هر قصه همراهته پا به پا
دلت رو به دریا بزن بی هراس
باید غرق شی تا که پیدا بشی
تویی گوهر ناب اسرار عشق
باید تفته شی تا هویدا بشی
پاسخ بسیاری از سوالات در درون ماست ...
گواه رباعی زیبای حضرت مولانا که می فرماید :
ای نسخه نامه الهی که تویی
وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
افشین گل فرامرزی ( الف-سکوت )
از بسیاری قسمت های شعر لذت بردم
موفق باشید .