بسم الله الرحمن الرحیم
ببین تفسیر شیدایی میان رحلِ اندامت
چپاول میکند شولایِ خواب آلوده را در باد
و بر پیشانی شب ها
عیادت بر عبادت میخزد لُختیّ مادرزاد
بگو فردا چه می پوشی
برای چشم های کور فهمی که
گشوده بال دیدن را
زمان صد قاچ کم دارد
به وقت همرسانی های لب با لب
کمی آهسته تر با دنده ی سنگین بیا در شام رویایم
که ترمز می بُرد تکفیری محبوس پاهایم
تو جوری سیب را از باغِ گندم بی خبر خوردی
که در روی زمین آدم شد انسانم
من از احکام فوّاره هَراسانم
اگر چه سال ها فرمانده بانوی بارانم
چه میفهمی غمِ قابیل را در پای استرداد
و یا دلشوره ی سرد زلیخا را
پس از مفقودی داماد
چه میدانی نهنگِ آرزوهای تبِ دریاچه ی ذوالنون
برای استخوانهای سَرِ یونس
چگونه سخت بی تاب است
و قُلاّب به خون غلتیده ی دریا
میان سَقِّ ماهی ها
چه بی اندازه بی خواب است
بلوغِ خنده را وِل کن
خبرها زرد و کاغذ ها کمی تا قسمتی سردند
تَرَک خورده تنِ بیمارِ استیناف
از این بازی
میان قومِ عاشق دوز بی انصاف
دهانِ شعر من خونی است
کنار سفره ی تلبیس
به جان حضرتِ جِرجیس
#سید_هادی_محمدی
مع الاسف امروز برای خودم معجزه نشان می دهند
#سید_هادی_محمدی