سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        جمعه ۲۰ تير

        مِی نیست چرا؟!

        شعری از

        رامین خزایی

        از دفتر رباعیات نوع شعر رباعی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۳ ۰۱:۱۴ شماره ثبت ۱۲۸۹۹۸
          بازدید : ۱۵۳   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        مِی خواهم و مِی خواهد و مِی نیست چرا؟!
        هر جا که دلم خواست دِ لِی نیست چرا؟!
        یاقی شده این دل شده ام شهرهٔ شهر
        نی مه وش و نی مه رخ و نِی نیست چرا؟!

         
         
         

        با احترام
        تقدیم به نگاه پرمهرتان
        کهنه سرباز ایرانی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد اکرمی (خسرو)
        دوشنبه ۲۰ فروردين ۱۴۰۳ ۱۲:۳۰
        درود جناب خزایی
        خندانک خندانک خندانک
        رامین خزایی
        رامین خزایی
        پنجشنبه ۲۳ فروردين ۱۴۰۳ ۱۴:۳۲
        درود بر شما ♥
        ارسال پاسخ
        شهرام بذلی
        دوشنبه ۲۰ فروردين ۱۴۰۳ ۱۳:۳۴
        درود برشما
        بسیار زیبا و دل انگیز
        زنده باشید
        رامین خزایی
        رامین خزایی
        پنجشنبه ۲۳ فروردين ۱۴۰۳ ۱۴:۳۲
        درود بر شما ♥
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        سه شنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۳ ۰۲:۳۶
        سلام و عرض ادب
        احسنت جناب خزایی
        خندانک خندانک خندانک
        رامین خزایی
        رامین خزایی
        پنجشنبه ۲۳ فروردين ۱۴۰۳ ۱۴:۳۲
        درود بر شما ♥
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        د یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ااا کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
        شاهزاده خانوم

        تمام صحنه ی بی اتفاق من و شما ااا به باد و پیرهنی زرد بستگی دارد
        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1