روز آخری درکار نیست
تا وقتی نیازاری مرا
مگر میشود پایان این دوستی نقطه گذاشت
و چقدر زیبا بود این حرفها
اما تو بیازار مرا، باکی نیست
تو نباشی کویرم و در من تاکی نیست
تو بیا...
هرچه در من هست از آنت خواهد بود
هرچه دارم برایت خواهد بود
تا دوباره به این دیوانه برگردی...
ریشه هایم خراب خواهد شد
میوه هایم شراب خواهد شد
ز شهدم کنج لبت را تر کن
باز برایم ز دوستی صحبت کن
نخوابی باز...! تنها نگذار این رفیق مست را
بار دیگر تکرار کن این دست را
بگو برایم، تا صبح بگو
از همان حرف ها بزن، که خودت میدانی
ببند چشم هایت را ببند
از همان کارها کن، که خودت میدانی
بده...، تا صبح بده
دلت را میگویم، حتما خودت میدانی
داغه داغم، بیا... لب بگذار بر این پیشانی
بگو کمی دوستم داری، اما آرام بگو
آرام بگو، یواش از گوش حسودان بگو
بگو کنارم خوشحالی
بگو کنارم پر آبی، ولو در فصل خشکسالی
بگو امشب کنار من میمانی
جامه بکن، خیس خیس شو در این ساحل مرجانی
میدانم و میدانی که میجوشد چشمه هایمان
در کنج تاریک این مهمانی
من تو را میرآبم تو مرا میرآب باش
من ز تو سیرآب و تو ز من سیرآب باش
تو مرا غرس کن، در میان دروا
تو مرا غرس کن، در جوار افراس
من تورا میکارم در زمین خشکم
من تورا میکارم، عشق بروید از من
من تورا میکارم، تا سبز شود دورانم
تا دشت شود، صحرای بی بارانم
کاش رد شوم از مرز های ممنوع تنت
کاش بتابد بر تنم آن دو ماه زیر پیراهنت
کاش سالها بگردم در ماهور های صبیح پیکرت
کاش گم شوم در بوم زیبای میهنت
کاش گم شوم یک دوره طولانی
بی امان می پیمایم و حظ میکنم
در آن پس تو های خیس بارانی
و تو بگو مرا ز یاد نخواهی برد
بگو جز شهد من شرابی نخواهی خورد
بگو و تکرار کن و بارها بگو
و چقدر شادم امشب
و چه حال عجیبیست یواشکی هایمان
مرا یاد مخفی گاه کودکانه ام انداختی
که به آن پناه میبردم از تنهایی
تو خلوتگاه منی که سخت نیازم میشود گاهی
دوست یواشکی، تو گوش شنوای سخت ترین راز های منی
نمیدانم...، نمیدانم شاید تو منی
یا دست کم، تکه ای از روح منی
جیک و پوکمان با هم بود
جیک و پوکمان با هم هست
مطمئنم نمیدانی، تو تمام منی
ته گنجه قلبم کهنه ترین شراب منی
میبویمت تا نشود روزی تمام شوی
تو نوشیدنی ممنوع جذاب منی