امـروز یـادم کـن کـه فـردا نـیـسـتـم ،، یـادم کـنـی
هـنگام مـردن در قـفـس ؛ جـان دادم ، آزادم کـنـی
یـک روز مـیآیـد دگـر ؛ مـن نـیـسـتـم ای بیخـبـر
شب همچو ناقـوس تا سحـر ؛ با ناله فریادم کـنی
یک روز بیرحـمی مـرا ؛ دانی به خود سهمی مـرا
آنـگــاه مـیفـهـمـی مــرا ؛؛ دانــا قــلـمــدادم کـنـی
یک روز با بی دلخـوشـی ؛ افـتادهام در ناخـوشـی
آنروز حسرت میکِـشی ، "ایداد و بیدادم" کـنـی
یک روز پشت پـنجـره ؛ چـشم دوختـی بر منـظره
گــردد مـرورِ خـاطـره " یـادت بـیـوفـتـادم " کـنـی
یـک روز بـا اوضـاع حـاد ؛ بـغـرنـج میگـردد زیـاد
آنجـاسـت مـرگ مـاننـد بـاد آورده ، بـربـادم کـنـی
یکروز میخشکد ز رگ ؛ خون و بیُفتد شاخوبرگ
آیـد نـدا و بانگ مـرگ ؛ آن لـحظـه تب یا دَم کـنی
مقـدار کاه بود و نخود ؛ غـم قُـطر ضلـع کـوه شـد
در دایـرۀ انـدوه خود ، دیـرست کـنون شادم کـنی
مـن خـانـۀ مــتـروکــۀ از بُــن فــرو پـاشـیـدهام !!
دیـرست مـهنـدس پای و پی نـوساز و آبـادم کنی
شـام زناشویـی مـن ؛ جـای کُـت و شلـوار به تـن :
ای نوعـروس شایـد کفن ؛ پـوشـانـه دامـادم کـنی
یکروز رسد از ناخوشی ؛ غش میکنی و بیهُـشی
دسـتی بـه تـابـوتـم کِـشـی دیـده به ابـعـادم کـنـی
دارم تــمـنـا از شــمـا ؛؛ هــمـراه نــعــش مــا بـیـا ..
با ضـجـه مـویـه لابـلا ؛ ایـنـسان روانـشـادم کـنی
بالاوزیر و چپ به راست ؛ بلوا و غوغایی بپاست
روز وداع بـا شـماسـت ؛ در گـور ، اجـسـادم کـنـی
آنکس زمانیبودونیست ویران شدونابودونیست
دیگر مـنی مـوجود نیست دل دستـمریـزادم کـنی
ایدوست رنجیدی ببخش از ما بدی دیدی ببخش
پاسـوز گردیدی ببخش ؛ کاش شعلـه بر بادم کنی
داری گـنـاه بـیشـمـار ؛ نـه یـک خـطا بـلـکـه هـزار
دیـگر پـشیمانـی چـکار ؛ در سِـنّ هشـتادم کـنی ؟
خود را چو دست بالا مگیر سازنـده نقدی را پذیر
نَــقــاد را گــو انــتـقــادی روی ایــرادم کــنـی ..!!
مـوری و یـا مـیـر زمـیـن ؛ بـبـر اجـل کـرده کـمیـن
صیـد میشوی خود را یقین : تسلیـم صیادم کنی
یک روز میآیـد ، بلی ؛ سر میکـنی بی من ولـی :
" امـروز یـادم کن که فـردا نـیستـم ، یـادم کـنی "
درگذشت
یزدان_ماماهانی
آغازسرایش۶_۸_۱۴۰۲
پایانسرایش۲۲_۸_۱۴۰۲
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
درودبرشما
زیباقلم زدید