پنجشنبه ۶ دی
زنده بودن شعری از حسن لطفی
از دفتر عشق پاییز نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۲:۴۴ شماره ثبت ۱۲۳۵۳۷
بازدید : ۱۹۱ | نظرات : ۱۸
|
|
ابر یادت بر کویرم آب، نم نم می دهد
بی وجودت زنده بودن بر دلم غم می دهد
خوب رویانِ پر ازدم سردی و بد دیده ام
آتش بی هم نشینی را بر آدم می دهد
رفتم اندر باغ تابو یی زگلـــها بشنوم
دیدمش بوی تورا هرلحضه هردم می دهد
هر بهاری تا که می آید نود روزش بود
میوه باغت به هر فصلی دمادم ؛ می دهد
ای بهار سبزو جان پرور چرا بیگانه ای؟
بوی یادت بوی یاس و بوی مریم می دهد
با که بنشینم ا گر من با تو ننشینم بگو؟
گر نباشی بوی غم این خلق عالم می دهد 2
|
نقدها و نظرات
|
سپاس جناب | |
|
سلام بر شاهزاده خانم عزیز | |
|
انصاری بزرگ استادم زنده باشی الهیی | |
|
سلام محمد عزیز ممنون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما جناب لطفی بزرگوار
بسیارزیبابود